۱۳۸۸/۰۵/۱۰

یک روحانی ایرانی خواهان عبای خمینی است( ترجمه)

یک روحانی ایرانی خواهان عبای خمینی است(ترجمه).

ترجمهء مقالهء نیویورک تایمز(‌The New York Times) در خصوص سخنان آیت‌الله هاشمی رفسنجانی.

__________________

واشنگتن__ آقای هاشمی رفسنجانی، در طول عمر سیاسی‌اش، با عناوین گوناگونی شناخته شده‌است. به عنوان شخصی مصلحت اندیش، ستایش شده؛‌ به انتقاد کم جرأت بودن، نکوهش شده؛ به فساد مالی، متهم و همچون مهره‌ای سوخته، کم اهمیت و کنار گذاشته شده است. اکنون او به نحوهء برخورد دستگاه حکومتی با مسائل پیرامون انتخابات ریاست جمهوری، شدیداً انتقاد کرده است.

__________________

نوشتهء: الین سیولینو (Elaine Sciolino ‌).

ترجمه : امین.ف.

__________________‌


آقای رفسنجانی، یک روحانی و رئیس جمهور پیشین، اکنون خود را با سخنانش در جایگاهی نوین قرار داده : نقش آفرینی که مجوز ترجمهء اهداف و خواسته‌های جمهوری ٣٠ سالهء اسلامی را دارد. آقای رفسنجانی، با عنوان خطیب نماز جمعه، از منبرش استفاده کرد تا مهم‌ترین نطق عمر سیاسی‌اش را بیان کند. آیت الله رفسنجانی، آن عادت محتاطانهء همیشگی‌اش را کنار گذاشت، تا خواهان آزادی دستگیر شدگان ناآرامی‌های اخیر ؛‌ خواستار آزادی بیان بیشتر مطبوعات و بر طرف کردن کامل <<شک>> مردم، نسبت به نتایج انتخابات اخیر شود. وی همچنین با ادای سخنانش، تلویحاً، آیت الله علی خامنه‌ای را ،به جهت عدم محاسبه خواست مردم در تصمیماتش، به چالش کشید.


در پس کلام او، اعلامیه‌ای نهفته بود، مبنی بر اینکه، چنانچه بخواهیم جمهوری اسلامی به حیات خود ادامه دهد، باید مشروعیت عمومی را بدان باز گردانیم، تصمیمات و اجرائیاتمان در چهارچوب قانون اساسی باشد و قالبی برای حکومت کردن تعیین گردد. آقای رفسنجانی، همچنین برای اثبات مشروعیت خودش، یادآور تاریخ طولانی فعالیت سیاسی‌اش شد : << چیزی که اکنون شما می‌شنوید، از زبان کسی است که، لحظه به لحظه با انقلاب، از همان ابتدای مبارزات، همراه بوده>> و اضافه کرد: << من دارم از ۶٠ سال پیش تا کنون را می‌گویم>>.

او یادآور شد که مرشدش، آیت الله خمینی، پدر معنوی انقلاب ١٩٧٩، خواهان به انجام رسیدن<<خواست مردم>> بوده است و اضافه کرد، در این خصوص، اعتماد مردم در حال حاضر، از بین رفته است.

رفسنجانی، از جانب داران آقای موسوی در دوران تبلیغات انتخاباتی او بود و با این گویش به نظر می‌آید که بیش از پیش به این رهبر مخالفان‌ِ دولت، نزدیک‌تر شده باشد. اما از سویی مراقب هم بود که مستقیماً اعلام برنده شدن احمدی نژاد از سوی مقامات رسمی رابه مباحثه و مشاجره نکشاند.

ایشان با بیان خطبه‌هایش، درواقع عبوری داشت از سد مقامات حکومتی، در به سکوت کشاندنش از ط‌ُرقی ،چون حملات تهدیدآمیز همه جانبهء شخصی این افراد به او. البته این اجماع در حمله به شخصیت ایشان، در روز شنبه، پس از آنکه اصولگرایان، انتقادات شدیدی از سخنرانی‌اش کردند، همچنان ادامه یافت.

از نقطه نظری دیگر، او نقشی را که قانوناً رهبری باید می‌داشت، با بیان این نطق، ایفا کرد.

فرید فرهی، دانش پژوه دانشگاه هاوایی می‌گوید :‌ << این سخنرانی را درواقع آقای خامنه‌ای باید ایراد می‌کرد>> و اضافه می‌کند :‌<< اساساً این نقش رهبری است که فراتر از هر مجادلهء‌ جناحی قرار گیرد،‌ اما احتمالاً خامنه‌ای موقعیتش را جداً در خطر می‌بیند و ترس از دست دادن خیلی چیزها را دارد. او از یک جریان مشخص جانب داری کرد؛ اما رفسنجانی، از این دیدگاه، فراتر از او رفتار کرد.>>

به هر جهت این اشتباه خواهد بود اگر فکر کنیم که آقای رفسنجانی، به یک باره، منجی و طرفدار عدالت، حقوق بشر و آزادی شده‌است.

در تابستان سال ٩٩، وقتی که اعتراضات دانشجویی شدیداً توسط دولت سرکوب شد، او در همین مکان که حالا خطبه می‌خواند، سخنرانی سخت و محکمی به طرفداری از آن حرکت خشونت بار دولت داشت.آن زمان او انگشت اتهام را به سوی <<دشمنان انقلاب>> و <<منابعه‌ای در خارج از کشور>> برای توضیح آن اعتراضات، نشانه رفت.

در اغلب ٨سال ریاست او بر دولت، بسیاری از ایرانی‌ها محکوم به اعدام شدند، از جمله افرادی چون مخالفان سیاسی، پرونده‌داران مواد مخدر،‌کمونیست‌ها، کردها، بهایی‌ها و حتی عده‌ای روحانی.

آقای رفسنجانی از لحاظ سیاسی تا کنون دوبار لطمه خورده و کوچک شده است : یک بار در سال ٢٠٠٠، که رتبهء‌ سی‌ام( و در واقع آخر) را برای مجلس نمایندگی مجلس شورای اسلامی از تهران کسب کرد (( که با شایعاتی مبنی بر دستکاری آرا برای رساندن او به این حد نصاب همراه بود)) و بار دیگر، پنج سال پس از آن، که در رقابت برای تسخیر کرسی ریاست جمهوری، نتیجهء‌ملالت باری بدست آورد.

اما آقای رفسنجانی، درست برعکس بسیاری از شخصیت‌های سیاسی، بخصوص برخلاف خیلی از روحانیون، یک سیاستمدار تمام عیار است. او هرگز حاضر به ترک صحنهء مجادلات سیاسی نشده‌است. آن هم در کشوری که به سکوت کشیده شدن سیاستمداری که در رقابتی شکست بخورد، همچون یک اصل قانونی است. او به خوبی میداند که چگونه تغییر گزینه بدهد. در یکی از عکس‌های انتخاباتی، در سال ٢٠٠٠، او بدون عمامه به تصویر آمده بودو مطمئناً در آن زمان او احساس کرده بود که لباس روحانیت در بین مردم، آنچنان خریداری ندارد.


انتخاب رفتاری بی‌مهابا، به صورتی علنی، برای آقای رفسنجانی بی‌خطر نخواهد بود. در میانهء نا آرامی‌های اخیر، تعدادی از اعضای خانواده‌اش، بازداشت موقت شدند و البته دولت می‌تواند از ضعف‌های احتمالی پرونده او و فعالیت‌های اقتصادی خانواده‌اش در جهت خنثی کردن نقش حساسش، سود ببرد.

آقای خامنه‌ای، چهار هفته پیش، در مراسم نماز جمعه، نقش خود را با صحه گذاشتن بر پیروزی آقای احمدی نژاد در انتخابات و درخواست او از مردم بر اعتماد به نحوه اجرای انتخابات توسط دولت و همچنین تهدید تظاهر کنندگان به برخورد شدیدتر، در صورت ادامه به اعتراضاتشان، کاملاً بازی کرد.

آقای رفسنجانی سعی بر جلب رضایت هر دو سوی این مناقشه را کرد. آیت الله هاشمی، در این میانه اصرار بر حمایت از طرف <<حق>> را داشت.

ایشان صحبت از روش حکومت پیامبر در مدینه کردند، با تأکیداتی که آن حاکمیت بر شنیدن نظر مردم و برخورد با آنان با احترام و <<محبت اسلامی>> داشته است. او با بحثی واقع‌گرایانه خواستار آزادی بازداشت شدگان شد و اینگونه بیان کرد :‌<< ...نگذاریم به خاطر زندانی بودن یک عده، دشمنان، ما را سرزنش و شماتت کنند و به ما بخندند و برای ما نقشه بکشند>>. درحالی که آقای خامنه‌ای در مقایسه مستقیم با این سخنان پیش از این از بابت بدخواهان پیامبر و دشمنان داخلی و خارجی توبیخ‌وار سخن گفته بود. << آشوبگران>>،‌ آنگونه که او تظاهرکنندگان را نامید، << از بدخواهان هستند، باج بگیران و عوامل سرویس‌های اطلاعاتی غرب و صهیونیست‌ها>>؛ شاید بتوان گفت سخنان ایشان، بگونه‌ای مضحکانه، از همان جنس حرف‌هایی بود که ده سال پیش، خود آقای رفسنجانی ادا کرده بود. آقای رفسنجانی، از همان ابتدای انقلاب، همیشه مصلحت‌گرایی را بر خشکه مذهبی بودن ترجیح داده است.

در سال ١٩٧٩، پس از اشغال سفارتخانهء‌آمریکا در تهران، وقتی دولت ایران بازگردانی شاه را، شرط آزادسازی ۵٢ کارمند سفارتخانه اعلام کرد. آقای رفسنجانی، نظر بهتری را پیشنهاد کرد: << اگر شاه در این میانه فوت کند، البته کمک می‌کند به حل مسائل>>، ایشان این حرف را در ضمن مصاحبه‌اش با خبرنگاری در سال ١٩٨٠ ایراد کرد.(( تنها اندکی پس ازآن اظهار نظر، شاه بدلیل مشکلات عدیده‌ای که بیماری سرطان برایش به وجود آورده بود، چشم از جهان بست)). در سال ١٩٨۶، پس از آنکه ماجرای فروش اسلحه دولت ریگان به ایران فاش شد، از منبر نماز جمعه استفاده کرد تا این ماجرا را توضیح بدهد. او که در آن زمان ریاست مجلس را بعهده داشت، به عنوان خطیب جمعه بیان کرد: ما برای مقابله با عراق، احتیاج داریم که سلاح تهیه کنیم؛ حتی اگر این به معنای معامله با دشمن‌مان، آمریکا باشد. بعدها او به عنوان کسی که امام را بر پایان دادن به جنگ هشت ساله، تشویق و راضی کرد، شناخته شد. او در سازندگی‌هایش، حتی از اینکه مذهب را به کناری بگذارد و دست به ترمیم تخت جمشید بزند، ابایی نداشت و توضیح داد که :‌<<مردم ایران باید بدانند که ملتی بدون پیشینهء‌تاریخی نیستند>>.

این بار اما، او هیچ هدف مشخصی را برای کسی معین نکرد. نه آرزو کرد که کاش نتایج انتخابات به گونه‌ای دیگر بود و نه از مردم خواست که با نتایج حاضر کنار آمده، آن را بپذیرند.

شائول بخاش(‌Shaul Bakhash)، پروفسور کرسی تاریخ خاورمیانهء دانشگاه جورج میسون(‌George Mason University) ، می‌گوید:‌<< او هیچ اشاره‌ای به ابتدایی‌ترین مشکلات مخالفان نکرد: اینکه تظاهر کنندگان با خشونت وحشیانه‌ای در خیابان‌ها روبرو می‌شوند و اینکه تقلب در این انتخابات، کارگردانی شده بود>>.

در کتاب او که به سال ١٩۶٣ دربارهء معجزات نوشته، آقای رفسنجانی، با مباهات می‌گوید توانسته از گلوله‌ای که بسویش شلیک شده، به دلیل<<سرعت انقلابی‌اش>> جان سالم بدر برد و اینکه دلش می‌خواهد <<یاوه‌گویان را با مشت بزند>>. اگر طبیعت شناور و غیرقابل پیش‌بینی سیاست ایران را درنظر بگیریم، این احمقانه خواهد بود اگر پیش‌گویی کنیم که او توانسته امروز معجزه‌ای به بار آورد.

پایان.

0 نظرات:

ارسال یک نظر