۱۳۸۸/۰۷/۱۲

گاندی و نیروی راستی( به بهانهء یکصد و چهلمین سالروز تولد ماهاتما)

شما یک گاندی به آفریقای جنوبی فرستادید و ما یک ماهاتما برایتان پس فرستادیم.
-بخشی از سخنرانی نلسون ماندلا در هندوستان-


موهانداس کارامچاند گاندی ( Mohandas Gramchand Gandhi )، که توسط هم میهنان خود و شاید تمام جهان و البته به حق "ماهاتما" ( روح بزرگ ) لقب داده شده است، در دوم اکتبر سال 1869 و در شهر پوربندر(Porbandar) هندوستان زاده شد. وی یکی از معدود انسانهایی است که از بسیاری زوایا و با داشتن تمامی نواقص و مزّیات انسانی،اگر چنین کلمه ای در اصل واژه درست باشد، لیاقت لقب مقدس را داراست. زندگی او، همانند بسیاری از هم عصرانش، با اهدافی شخصی، چون راهیابی به سطوح بالای جامعه از طریق گذراندن دانشگاه و دستیابی به شغلی آبرومند و دارای وجه اجتماعی شروع شد.موهانداس وکیل در آفریقای جنوبی اما سری اتفاقاتی که زنجیروار در زندگی او رخ داد و با توجه به روحیهء فاخرش، او را به سمتی راند که نه تنها آن اهداف را برای همیشه به کناری نهاد، بلکه برای احقاق آمال والای خود، دست از امیال دنیوی به طور کلی شست و به جز احقاق راستی، به همه چیز دیگراین جهان پشت کرد.
پس از آنکه پدرش، که در دربار یکی از چند صد دربار ملوک الطوایفی هند، شغل صدارت را داشت، پیش از پایان تحصیلات مقدماتی او فوت شد، او که تنها 13 سال داشت با دختری به نام کاستوربا(Kasturba ) که از اوهم کم سن و سال تر بود، ازدواج کرد. در سال 1888 به قصد تحصیل وکالت، عازم انگلستان شد. گاندی در جوانی هندوی مذهبی ای نبود، اما بنا بر قولی که به مادرش داده بود، از الکل، گوشت و زن، پرهیز میکرد. در آن سالها، لندن دارای بیش از 30 رستوران مخصوص گیاهخواران بود که بنا بر وضعیت اجتماعی آن دوران در واقع محل تجمع گروهی دگر اندیش بود. گروهی که با الهام از مذاهب گوناگون، اعتقاد به عدم خشونت رفتاری و اصالت انسان داشتند. ناگفته پیداست که آشنایی گاندی با این جمعیت تاثیر ژرفی بر اعتقادات او نهاد؛ به خصوص که وی با آشنایی این اندیشه بود که متوجه ریشهء مذهبی هندوی خود شد. با اینکه وی پس از تحصیل، توانست در دادگاه انگلستان به عنوان وکیل، پذیرفته شود- توفیقی که نسیب همهء وکلا نمی شد و نمی شود- به سال 1891 انگلستان و شغل پیشنهادی را رها و رو به سمت وطن کرد.
در وطن اما توفیق چندانی نیافت. هنگامی که پروندهء برادر خود را در مقابل دولت انگلیسی محلی به عهده گرفت، به سرعت توسط نمایندهء دولتی مورد اعتراض قرار گرفت؛ او که خود را مسلح به دانش حقوقی انگلستان میدید، دست از اصرار در حقانیت خود نکشید تا آنکه نهایتاً وی را از دادگاه بیرون انداختند. تحقیری که موقعیت اجتماعی و سیاسی گاندی جوان را در وطن خویش به مخاطره کشید. نتیجه آنکه، هنگامی که پیشنهاد شغل یک سالهء مشاور حقوقی، از جانب تاجری هندی تبار در آفریقای جنوبی را دریافت کرد، از سر میل یا اجبار، پس از یک سال بیکاری در هند، پذیرفت و برگی نوین را در زندگی خود و تاریخ معاصر جهان ورق زد.
در آن روزگار هندی تباران آفریقای جنوبی از دو گروه تشکیل میشدند: کارگرانی که یا به بیگاری یا به بردگی به آن کشور منتقل شده بودند و تاجرانی، اکثراً مسلمان مذهب، که در پی موقعیتی اقتصادی به آن سامان کشیده شده بودند. دادا عبدالله ( Dada Abdulla)، کارفرمای جدید گاندی، یکی ازاین تجار بود. در این روزگار موهانداس به روش غربی ها کت و شلوار می پوشید اما نشانهء هندی بودن خود را با بر سر گذاشتن عمامه ای مختصر و من در آوردی، به نمایش میگذاشت.گاندی و اعضای کلوپ گیاهخواران لندن نمایه ای که در اولین جلسهء دادگاه آن کشور، رئیس دادگاهش را خوش نیامد و از گاندی خواستند تا عمامه اش را بردارد. البته او این کار را نکرد و همین رفتار او دادای تاجر را خوش آمد و موهاندس را به عنوان وکیل صنف تجار هندی برگزید و با یک بلیط درجه یک قطار روانهء دیوان دولتی درترانسیوال (Transvaal) کرد. در میانهء راه و به دلیل اعتراض اروپاییان هم قطارش، از و خواسته شد که به واگن درجه سه نقل مکان کند و هنگامی که با داشتن بلیط درجه یک، صندلی آن واگن را حق خود میدانست، وی را در ایستگاه پیترماریتزبرگ (Pietermaritzburg ) از قطار بیرون انداختند. در این ایستگاه و در میانهء ناکجا آباد بود که گاندی تا صبح هنگام فرصت داشت تا در سرمای نفس گیر شب به نقطهء عطفی در اعقتاداتش برسد: رسیدن به تئوری "جان سپاری برای حقیقت" و یا در کلمهء خود، ساتیاگراها (Satyagraha )[این کلمه از دو بخش "ساتیا"، به معنی راستی و حقیقت و "گراها"، به معنای قدرت و توان ساخته شده است]، در همین مکان که امروزه به گونه ای مکان مقدس برای پیروان گاندی درآمده، برای او مسجل شد.
اولین باری که گاندی به عنوان رهبر جنبش هندیان آن دیار انجام وظیفه کرد، گرچه معتقد به ساتیاگراها بود، اما هنوز به استقامت سالهای آینده اش نرسیده بود. هنگامی که دستگاه دولتی خصوصاً سفید پوست، از آسیایی های آن دیار خواستند تا برای ثبت کارت شناسایی همراه با اثر انگشت به مراکز مربوطه مراجعه کنند، به شخصیت انسان باور گاندی خوش نیامد و با گفتن اینکه گرفتن اثر انگشت مختص بزهکاران و جانیان است، با این عمل مخالفت کرد. مقاومتی که در هنگام پایان مهلت ثبت نام چنان موفقیت آمیز بود که از جمع بیش از نیم میلیون هندی ساکن آفریقای جنوبی تنها اندکی بیش از پانصدنفر نام نویسی کرده بودند. البته این نتیجه اروپاییان حاکم که هندیان را با صفت عام کولی ( coolie بر وزن لولی؛ به معنای باربر یا حمال است) مینامیدند، بسیار بر انگیخت و گاندی و حدود 2000 نفر از یارانش برای بار اول روانهء زندان شدند. کم تجربگی ، فی الواقع نمایندگی او از یک قشر خاص ( تجار )
و نهایتاً شرایط بد زندان و زندان بانها، به زودی گاندی را به پذیرش شرایط آزادی وا داشت. شرایطی که طی آن حاکمیت در ازای دست برداشتن مردم از اعتراض، ثبت نام و انگشت نگاری را دلبخواهی اعلام می کرد. بسیاری، از عقب نشینی گاندی آزرده شدند و حس کردند که تمام آن زحمات را برای هیچ تحمل نموده اند.موهانداس نوجوان تنها پس از این تجربه بود که به پیشنهاد دوست و همبنداش، دامنهء رهبری خود را تعمیم داد و به عنوان نمایندهء همهء هندیان، بلکه همهء آسیایی های آن کشور به احقاق حقوق نادیده شدهء مردم کمر بست. تا سال 1915 که گاندی به وطن خویش بازگشت و در یک دورهء بیست ساله، او تقریباً تمامی خواسته های پیروانش در آفریقا را با توسل به تشویق مردم به کم کاری، اعتصاب و یا عدم رعایت قوانین تبعیض آمیز، از حکومت استرداد کرد. ( برای اطلاع کامل از زندگی و اقدامات او تا این دوره، کتاب "ساتیاگراها در آفریقای جنوبی" به قلم خودش، بهترین منبع است).
زندگی ماهاتما گاندی، در واقع به تجربهء چگونگی بهتر اجرا کردن ساتیاگراها بر اساس تفهیم اصل درهم تنیدگی روابط همگان در جامعه و حقوق انسانی، گذشت . به قول خود او:" آزادی، آزادی نیست، مگر هنگامی که دیگر نتوانی تقسیمش کنی"؛ به تعبیری دیگر، برابری مطلق افراد جامعه. بر همین اساس چند سال پایانی عمر او را از بهترین و پربارترین آنان میدانند.
گاندی پس از ورود به زادگاهش، هندوستان، چندان ناشناخته نبود. او که پند ناصح سیاسی خود،گوخال(Gopal Krishna Gokhale) را رهنما قرار داده بود، به زودی موقعیت خود را در جامعهء هندوستان تثبیت کرد[گوخال اعتقاد به دو اصل داشت: اجتناب از خشونت و تصحیح قوانین جاری]. از همان بدو ورود به هندوستان، وی درگیر یک سری کنش های اجتماعی شد که در نهایت برای او سمتی چون میانجی گر و راهنما در میان مردم به ارمغان آورد. همزمان مخالفتش با احکام نابرابر قانون اساسی، در میان سیاسیون به همان اندازه با ارزش جلوه کرد. این ها در کنار هم، باعث شد که سرشناس ترین نویسندهء هند، تاگور( Rabindranath Tagore)، او را با لقب ماهاتما (روح بزرگ) بخواند و وی را قدمی پیشتر به سوی پدر ملت هند شدن براند.
ادامه دارد....



ادامهء مطلب-b