۱۳۹۰/۱۱/۱۳

آقایان! جام زهر هم دیگر افاقه نمی‏کند.


جلسه کميسيون مجلس سنای آمريکا برگزار شد و نظر عالی‏ترين مقام‏های امنيتی اين کشور اگر هيچ برای گفتن نداشت، حاوی دو نکته اساسی بود.  اول آنکه همه مقامات اين کشور متفق القول بودند که تحريم‏های اجرا شده عليه ايران، کار ساز بوده و دلايل خود را بر اساس کاهش ارزش نقدی ريال، افزايش بيکاری و در تنگا قرار گرفتن اقتصاد ايران در کل، بيان نمودند.
ابراز نگرانی آقايان از آمادگی و خواست بيشتر ايران در ضربه زدن به آمريکا و منافع آن چه در خارج و چه در خاک اين کشور، نکته دومی بود که قابل توجه می‏نمود.   در اين بين البته، عدم اطمينان آمريکا از نتيجه‏گيری اسرائيل در خصوص کارسازی تحريم‏ها و تعامل غير نظامی اين کشور در مقابل تکاپوی ايران برای دستيابی به خودکفايی هسته‏ای و آستانه صبوری اسرائيل در قبال ايران هم باز يادآوری شد، تا به عنوان يک گزينه، بر سر ميز تعاملات با ايران همچنان باقی بماند.
در خصوص مورد اول به راحتی می‏توان نتيجه گرفت که مقام‏های آمريکايی با اعمال تحريم‏ها، امیــدوارند که ايران نه از طريق اختلال در سطح دولت و يا انزوای دولتی ايران در جامعه بين الملل، که به واسطه فشار اجتماعی درونی بر سياستمداران تصميم ساز از پا در آید.  اين به معنای آن است که هدفمندی تحريم‏ها، بر خلاف گفته‏های پيشين دولت مردان آمريکایی، از همان ابتدا، مستقيما مردم ايران و زندگی روزمره آنها را هدف قرار داده است و با در تنگنا قرار دادن مردم اميد آن را دارند که ايشان بر دولت خود، برای دست کشيدن از فعاليت‏های هسته‏ای خود فشار از پايين بياورند.   به نظر اين مقامات در عالی‏ترين حالت ممکن، دست آورد خود را يک بهــار ايرانی فرض می‏کنند.
در برآيند مسايل ايران، غرب، مدت‏هاست که به اين خصيصه ايرانيان واقف شده که مردم اين کشور در تقابل با يک نيروی خارجی، اختلافات خود را کنار می‏گذارند و آستانه از خود گذشتگی ايشان، برای حفظ تماميت ارضی کشورشان بسيار بالاست. پس گزينه عدم رويارويی مستقيم، يا رودررويی در سايه را برای دستيابی به اهدافشان مناسب‏تر ديده‏اند.  ايجاد موقعيتی که نه تنها طبقات پايين دست، که طبقه متوسط را نيز تحت فشارهای کمرشکن اقتصادی بگذارد. سناريويی که شايد از آن طريق، مردم خود، دولت مردانشان را مجبور به نوشيدن جام زهری  بکنند؛ اما صحبت از آمادگی ايران در ضربه زدن به آمريکا نه تنها بر پايه اين واقعيت استوار است که طبيعتاً با عقب رانده شدن ایران به يک گوشه، ممکن است هرگونه عکس‏العمل پيش بينی نشده‏ای از خود بروز دهد و آمريکا (غرب در کل) نيازی بيش از پيش دارد تا برای اين گزينه آمادگی کامل داشته باشد، که به عقيده من نگرانی در جاهای ديگری هم رونمايی می‏کند و اين اخطار، در آن مجلس، سر آغاز برنامه‏ای چون هميشه پر هزينه از سوی مقامات امنيتی آمريکا بر علیه ایران خواهد بود.
با خروج نظامی آمريکا از عراق، در حالی که اراده ايران در آنجا همزمان با حضور نظاميان آمريکايی هم پر رنگ و غير قابل انکار می‏نمود از يک سو، يارگيری‏های ايران در افغانستانی که از حمايت کشورهای پاکستان و عربستان از بزرگترين عامل بی‏ثباتی اين کشور، يعنی طالبان حمايت کامل می‏کنند به ستوه آمده، قدرت اعمال تصميم ايران در سوريه، لبنان و نيروهای صاحب قدرت فلسطين و نفوذ ايران در آمريکای لاتين و در واقع پشت دروازه‏های دولت آمريکا، از سوی دیگر، برای اين کشور غير قابل تحمل است. اين آخری نفوذی است که اين روزها با راه‏اندازی شبکه اسپانيايی زبان ماهواره‏ای ايران، قرار است به سطح بالاتری هم ارتقاء يابد. هرچه نباشد، از يک جهت دولت ايران در توليد و پخش پروپاگاندا يدی طولا دارد و از جهتی ديگر جوامع آمريکای جنوبی، بنا بر آنچه از نظر تاريخی بر آنها گذشته، پتانسيل ضد آمريکايی بالايی دارند.
مسئله قابل توجه ديگر به قدرت رسيدن اسلامگرايان در غالب کشورهايی است که در پروسه "بهار اعراب" و  پس از رهايی از يوغ ديکتاتوری، خواهی نه‏خواهی، سياست‏های نه چندان دوستانه‏ای با اسرائيل در پيش گرفته يا خواهند گرفت و طبيعتا در اين راه يک مشوق بالقوه قدرتمند و استوره مبارزه با اسرائيل در منطقه، آخرين چيزی است که اسرائيل ( بخوانيد مسئول سياست خارجی آمريکا در خاورميانه) بتواند تحمل آن را داشته باشد. نقشه سیاسی منطقه خاور میانه عوض شده است و اسرائیل به خوبی این را درک می‏کند.
مجموعه اين عوامل، نه تنها برای دولت آمريکا خوش‏آيند نيست، که اين کشور را بر پافشاری هر چه بيشتر در مواضع خود نسبت به ايران ترقيب می‏کند.
به نظر می‏آيد از اين سويه که به قضايا بنگريم، در حال حاضر چه ايران دست از غنی‏سازی هسته‏ای خود بکشد و چه جز آن، تاثير چندانی بر سياست آمريکا نسبت به ايران نخواهد داشت و از اين بابت گزينه نوشيدن جام زهر هم، کمی دير شده است.
ادامهء مطلب-b

۱۳۹۰/۱۱/۰۵

آقای بهنود، در این خصوص چه پاسخی دارید؟


پس از دو سال که عملا هیچ مطلبی در این صفحه ننوشته‏ام، حالا احساس چندان خوبی ندارم که از نو نویسی را با گلایه از یک شخص معیین شروع کنم. اما از جهتی هم نمی‏شود از کنار مسئله به آسانی گذشت.
موضوع بر سر نوشتار جدید آقای مسعود بهنود در سایت بی‏بی‏سی، به مورخ شنبه 14 ژانویه بر می‏گردد با سر فصل : " ایرج گرگین، چهره‏ای از سال‏های خوش".
در این مقاله که بهنود به یاد همکار تازه درگذشته خود می‏نویسد، به ناچار توضیحاتی‏ هم از روزگار نابسامان اول انقلاب و شرحی بر نامرادی‏های آقای گرگین می‏آورد. تا اینجای مسئله هیچ ایرادی هم نیست، اما در همین مقاله می‏رسیم به این خطوط: "در یکی از گزارش‌های به دست آمده و منتشر شده ساواک، تحلیلگران اطلاعاتی با نام بردن از محمود جعفریان معاون سیاسی، پرویز نیکخواه مدیر خبرگزاری جام جم، تورج فرازمند و ایرج گرگین مدیران شبکه ها، و فریدون مکانیک معاون فنی سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران نتیجه گیری کرده بود که این سازمان در تصرف چپ‌های سابق و مخالفان بالقوه نظام سلطنتی است. حضور رضا قطبی به عنوان یک ملی گرا در زمان خود موج شکن این فشار‌ها بود، اما بعد از سقوط نظام پادشاهی به نظر می‌رسد پادشاه و جمعی از هوادارانش، آن تحلیل اطلاعاتی را پذیرفتند." و در چند سطر پایین‏تر برای نشان دادن جو آشفته و اعدام‏های بی‏حساب آن روزها و مظلومیت اعدام شده‏گان می‏آورد: "صدای تیرباران محمود جعفریان و پرویز نیکخواه که در گوش شهر پیچید، گرگین را بی تاب کرده بود. اما ماند تا آشکار شد که امکان پخش نوارهایش هم وجود ندارد. خطر هم در زده بود. در ۴۵ سالگی مجبور شد از آن چه بدان عشق می‌ورزید، از رویاها و آرزوهایش دور شود. تا آن زمان هرگز به معیشت نیندیشیده بود. وقت خروج از وطن یک ورقه داشت که بازرسان انقلابی نوشته بودند که هیچ نکته منفی در کارنامه مدیریت وی نیست، نه مالی نه سیاسی. هیچ شاکی نداشت. اما مگر جعفریان و نیکخواه جز این بودند که دادگاه انقلابی به ریاست شیخ صادق خلخالی، به استناد شایعات و غیبت‌ها و توهم برایشان حکم اعدام صادر کرد."
به نظر می‏آید در این نوشته هیچ مشکلی نیست به جز آنکه یا آقای بهنود دچار ضعف حافظه شده‏اند و یا آقایانی که با ایشان در آن روزها همکار بوده و خاطرات آن روزها را اتفاقا بسیار پیش از این مرقوم کرده‏اند، ایشان را با دروغی بزرگ متهم می‏کنند.
در وب نوشته‏ای از آقای ایرج مصداقی در باره مسعود بهنود، از قول کتاب "یاس و داس" آقای فرج سرکوهی درباره این واقعه این طور می‏خوانیم :" بهنود در دوران پهلوی وقتی ورق برگشت اولین کسی بود که علیه ولی‌نعمت‌های خود اعلام جرم کرد. او که پیشتر جزو تیمی بود که به امیرعباس هویدا مشاورت می‌داد و از نزدیکان محمود جعفریان و پرویز نیکخواه به شمار می‌رفت در روزهای سرنوشت‌ساز و حساس سال ۵۷ برای آن که خود را از اتهام سانسور و اعمال اختناق مبرا کند، علیه جعفریان و نیکخواه شکایت کرد. اگر نگاهی به سابقه‌ی این دو بیاندازیم دلیل این کار بهنود و تیزبینی‌‌ اش در تشخیص مسیر باد مشخص می‌شود. او این دو را هدف قرار داد، چرا که یکی سابقه‌ی توده‌ای و دیگری سازمان انقلابی (مائوئیستی) داشت. این دو در رژیم سلطنتی از هر کس دیگری آسیب‌پذیرتر بودند و حمله به آنها او را بیشتر به مقصود نزدیک می‌کرد. باید توجه داشت که بهنود حساب همه جای کار را می‌کند و بی‌گدار به آب نمی‌زند. این دو جزو اولین دسته‌هایی بودند که توسط دادگاه انقلاب محاکمه و اعدام شدند."

باید توجه داشت که "یاس و داس" فرج سرکوهی چاپ سال 1381 می‏باشد؛ یعنی حدودا 9 سال پیش از نوشته آقای بهنود در بی‏بی‏سی! این شکایت که آقای بهنود به بدخواهی و توهم بدخواهان نسبتشان می‏دهد، در کیهان آن سال‏های ایران تیتر شده است. مطلبی که ایشان نمی‏توانند به راحتی از آن گذشته تنها با اتکا به حافظه ضعیف هموطنان امیدوار به فراموشی آن باشند.
از قول آقای مصداقی در کیهان درباره شکایت آقای بهنود از نامبردگان این گونه آمده:"بهنود در اعلام جرم از این دو نفر به عنوان عوامل به وجود آوردن محیط ارعاب و خفگان در رادیو و تلویزیون و کسانی که باعث آزار و ایذاء نویسندگان و برنامه‌ سازان مردمی این سازمان شده‌اند اسم برده است. ... بهنود ضمن اشاره به مقدار زیادی نوار، نوشته و فیلم که در انبارهای رادیو تلویزیون جمع شده‌اند و یا به دور ریخته شده‌اند و حتا در میان آن‌ها مقدار زیادی مصاحبه و گفتار مقامات مملکتی هم وجود دارد،‌ اظهار داشت: جعفریان در طول این سال‌ها در سه کانال اصلی ارتباط با مردم (حزب رستاخیز به عنوان تنها حزب سیاسی کشور، رادیو تلویزیون ملی و خبرگزاری پارس) ریشه دوانیده بود و این امکان برای او به وجود آمده بود که علاوه بر این که هرچه دلش می‌خواهد بگوید و از تلویزیون پخش کند حتی اخبار ساختگی و مجعول را از طریق خبرگزاری پارس به عنوان اخبار رسمی کشور پخش کند". ( به عکس بریده روزنامه کیهان در بالا رجوع کنید).
مطلب بر سر این است که ایشان به عنوان یک خبرنگار منتقد قلم می‏زنند و چنانچه نقاط سیاهی در پرونده کاری خود دارند، یا باید از خود به صورتی مستدل دفاع کنند و یا اگر عمل ایشان خلاف عرف و ناصالح بوده به آن اعتراف مشخص نمایند. چنانچه خون آن دو نفر به قول خود آقای بهنود بیهوده ریخته شده و اتفاقا این خونریزی به دلیل شکایت ایشان بوده، کمترین کاری که از ایشان توقع می‏رود آن است که پس از اعتراف به اشتباه خود از خانواده آن آقایان پوزش خواسته طلب بخشش کند. به غیر از این تکلیف خوانندگان مطالب ایشان چه خواهد بود؟ غیر از این است که تا آن روز تمامی حرف و سخن ایشان غیر قابل اعتماد خواهد بود؟


پ.ن: در زمان نوشتن مطلب فوق، منابع لازم را در دست نداشتم و به همین دلیل یک مورد را به عمد و برای جلوگیری از پیشداوری غیر مسئولانه از قلم انداختم. اکنون اما، منبع لازم را در اختیار دارم و باید آن مورد را اضافه کنم تا از لحاظ مطالعاتی، متنی مناسب‏تر در اختیار داشته باشیم.
- آقای بهنود پیش از این نیز در سال 1369، یعنی 12 سال پس از آن شکایت، نام آقایان جعفریان و نیکخواه را در کتاب خود " از سید ضیاء تا بختیار" می‏آورد. شرح کلمه به کلمه آن چنین است: "محمود جعفریان، پرویز نیکخواه و شجاع الدین شفا، جدا از هم متنی را می نوشتند که می بایست فرمان آتش جنگی باشد که رژیم درصدد بود برپا کند. متنهای تهیه شده آن سه تن را شاه خود ویراستاری کرد. از ترکیب آنها با هم مقاله ای فراهم آمد که می بایست در روزنامه عصر، آن را چاپ کنند."  منظور همان مقاله جنجال آفرین "استعمار سرخ وسیاه" است. این مطلب چنان به متصدیان کیهان شریعتمداری شیرین آمده که از آن در مقاله‏ای با عنوان " چرا نام جعفریان به زبان‏ها افتاد" به عنوان سند استفاده می‏کند؛ البته بعلاوه پردازش‏های مخصوص کیهان. مقاله از این جهت خواندنی‏ است. (کیهان، شماره 19281، مورخ 30/10/1387).


-پس نتیجه چنین است:
 شکایت از آقایان جعفریان و نیکخواه به ترتیبی که توضیح داده شد، مهرماه 1357.
متهم کردن این آقایان در نوشتن مقاله "استعمار سرخ و سیاه" و وارد کردن این اتهام به ادبیات تاریخ معاصر ایران،سال1369.
ادعای اعدام آقایان جعفریان و نیکخواه بر اساس شایعات، غیبت‏ها و توهم، سال 1390. 

_________
منابع:
-داس و یاس، فرج سرکوهی،1381
-وبلاگ ایرج مصداقی:
http://irajmesdaghi.com/page1.php?id=163
-"از سید ضیاء تا بختیار"، مسعود بهنود، 1369، جاویدان، تهران.
ادامهء مطلب-b