۱۳۸۸/۰۵/۰۸

نوشتاری بر نقد جنبش ایران و پیشنهاد راه کاری بر آن



با توجه به اعتراضاتی که نسبت به احتمال – قریب به یقین- تقلبات انتخاباتی در چند هفتهء گذشته از جانب اکثریت طبقهء متوسط و نخبگان سیاسی کشوردر جریان است و حتی جمع روحانیونی که نسبت به احتمال تغییرات پایه ای در اساس جمهوری اسلامی دغدغه های گاه عمیقی دارند را نیز وارد این کشاکش کرده، واکنش های مردم ایران، حتی همان هایی که در یک تظاهرات واحد شرکت می کنند، از طیف بسیار آرام تا انفعالی ِ افراطی گسترده است. البته عمده ترین دلیل آن را می توان عدم وجود یک تشکل هماهنگ کننده دانست. چیزی که فقدانش در این اعتراضات به شدت مشهود است....


...گرچه همه نگاه ها عموماً به سمت آقای موسوی است، ولی حضور ایشان شاید به دلیل محدودیت هایی که برایشان به وجود آمده، آنقدر محدود بوده که نتواند تاثیری مدیریتی بر وقایع داشته باشد. گرچه نباید فراموش کرد که حد اقل، تا همین اواخر، خط کشی های سیاست های کلان را ایشان تعیین کرده اند؛ اما این چیزی نیست که در اینجا مورد نظر ماست.

با اعلام نتایج آرا، آنچه واقعیت دارد آن است، که درصد قابل توجه ای از شرکت کنندگان، در این دوره از انتخابات بهت زده شدند. و چرا که نه. ریاضیات سیاسی، همه دال بر این بود که مشارکتی چنین گسترده، تنها به یک دلیل، و فقط یک دلیل تحقق پیدا کرد و آن هم در راستای جلوگیری از انتخاب مجدد رییس جمهوری بود، که چهار سال زمام داری دولت اش، سراسر یا جای علامت سوال داشت و یا بر خلاف عرف سیاسی و حتی گاهی مصالح ملی عمل کرده بود. و کشتی بی لنگری را می مانست، که همهء آن اقشار جامعه را که با شعارهای عموماً غیر واقعی نمی شد دل خوش کرد، به فعالّیّت انداخت تا مهارش کنند. که به قول یکی از خودی های ایشان (جناب محسن رضایی) ، راهی که او می پیماید جز به پرتگاه، انجامی ندارد.

و اما اینکه چرا با وجود تمام این نواقص در برنامه های اجرایی و مدیریتی او، برخی به شدت از عملکردهای ایشان حمایت می کنند، و این حامیان در پی چه دست آوردی هستند هم، از موضوع بحث ما خارج است.

چیزی که بیش از همه، مشخصاً در تمام این چند هفته خودنمایی می کند، این است که در گروه آقای احمدی نژاد، بر خلاف نوع مدیریتش بر دولت، نظم فوق العاده ای وجود دارد. آنها دقیقاً و بدون اشتباه دارند سطر به سطر ِ کتاب – چگونه کودتای نرم کنید و دستورالعمل های احتیاطی، چنانچه کودتایتان لو رفت – را انجام می دهند. چه نحوهء اعلان آرا و چه برخورد ِِ نظامی و همه جانبه ای که با معترضان کردند، نشان دهنده این نظم است. اگر به این فکر باشیم که چون ایشان در راس قدرت اجرایی است، توانسته از این امکانات بهره مند شود،به نظر صحیح نمی آید. البته این حرف به نوبهء خود کاملاً اشتباه نیست؛ اما صرف داشتن صندلی ریاست و تعدادی هوادار، هر چند از لحاظ تعداد، فراوان و هر چند سینه چاک، دلیلی بر اجرایی کردن این امکانات نیست. کما اینکه پیش از این ، در دورهء آقای خاتمی و یا حتی دراین روزها، آقایان موسوی و تا حدی کروبی نتوانسته اند. گرچه شاید این ایراد می تواند موجه باشد که خاتمی میانه رویی بود که معتقد به دیالوگ بود و دو نفر آخر هنوز قدرت اجرایی در دولت را ندارند. اما، اولاً، خاتمی نه از محبوبیت اجتماعی اش جهت فراخوان مردم و نه از قدرت مقامش به عنوان رییس قوه مجریه، در جهت اهرمی برای به کرسی نشاندن و نهادینه کردن همان دیالوگ مداری نتوانست سودی ببرد و مخالفانش به راحتی اگر نه هر دو را،اما حد اقل امکانات مدیریتی اش را خنثی کردند. آقایان موسوی و کروبی اما ، گرچه تمام تکیهء سیاسی شان را بر هواداران بی شمار خود دارند، باز هم بعید است که بتوانند به مقصود برسند و این نه به دلیل عقب نشینی طرفدارانشان است و نه عدم پافشاری خودشان بر مواضعی که از ابتدا بدان مقیّد و متوصل شدند.

داریم به بن مایهء این بحث نزدیک می شویم. معترضان هر چند هم پر تعداد، اگر یکپارچه عمل نکنند تنها انرژی خود را به هدر می دهند. حجم عظیمی از آب را می مانند که در یک چهار دیواری محصور است و یک باره و ناگهانی دیواره هایش فرو بریزد. موانع کوچک سر راه را ممکن است برچیند، اما به سرعت از خروش می افتد،شاخه شاخه می شود و تنها ردّی آن هم برای زمان کوتاهی از خود برجا می گذارد. همان حجم اگرجهت دار و تنها از یک مسیر خارج شود، پر قدرت تر و مداوم تر می شود و موانع سر راهش یا باید از مسیرش خارج شوند و یا تخریب می شوند. و این درست عمده ترین کم بودیست که در جنبش مردمی ایران به چشم می خورد.

نباید از یادمان برود که زمزمهء امکان تقلبی گسترده، از همان ابتدای کار از سوی آقایان کاندیداها به گوش می رسید. و البته باید پذیرفت که تصمیم ایستادگی بر سر مواضع، به یک باره و برخواسته از احساسات ناگهانی آقایان موسوی و کروبی گرفته نشده. و اگر این مطلب را بپذیریم، آن وقت این سوال بزرگ به ذهن میرسد که ایشان چه برنامهء مشخصی را برای به اجرایی رساندن آن موضع گیری و استفادهء بهینه از طرفداران خود طرح ریزی کردند؟ حقیقت این است که در ظاهر، اگر برنامه ای هم بوده، جبههء مخالف به خوبی آن را خنثی کرده؛ چرا که هیچ اثر کاربری از آن دیده نمی شود و اگر احساس مسئولیت خود مردم نبود، همین اعتراضات پراکندهء فعلی هم دیده نمی شد. زشت روترین واقعیت، برای حاکمیت از یک دیدگاه، و برای معترضان از دیدگاهی دیگر، این است، که هنوز این احساس خشم، در مردم زنده است و آنان به همان کیفیت سابق حاضرند که نقش خود را به حد کمال در جهت احقاق حقشان بازی کنند. پس چرا به گونه ایست که اکنون است؟ چرا دستی برای برداشت این نیروی عظیم نیست؟ و چرا های بسیار دیگری که در ذهن جرقه می زند.

همان گونه که در بالا اشاره شد، شاید پاسخ بسیاری از این پرسش ها در این واقعیت نهفته باشد، که معترضان از لحاظ تشکلی، ارایهء خطوط عملیاتی، هماهنگی و حتی اطلاع رسانی در نقطهء مقابل عوامل سرکوب گرشان قرار دارند. تنها مزیت مردم سوای حقانیت درخواستشان، در تعداد افراد و گسترده گی مکانی آنهاست. عوامل سرکوب با دستگیری های گسترده، اگر تشکلاتی حزبی هم وجود داشت، به راحتی فلج کردند، چه قالباً این احزاب، هرگز از پوستهء مرکزی خود به آن نوع که در کشورهای دمکراتیک وجود دارد خارج نشدند و در جامعه ریشه ندواندند. رهبران مردم و یا ساده تر بگوییم راس هرم جنبش اعتراضی نیز با محدودیت های شدید مواجه اند. همان اندک راه کارهایی را هم که ارایه میدهند، باید از جانب خود مردم به گوش مردم برسد که در این روش به دلایلی چون: عدم موثق بودن منبع، احتمال دستکاری و حتی وارو نمایی خبر، یک پارچه نبودن بیان این اخبار از تمام منابع و مسایلی از این دست، عملاً در نهایت تنها می تواند تاثیرگذار بر گروه بسیار اندکی باشد؛ شاید همان ها که به هر حال دست از نمایش اعتراض خود بر نداشته اند. در خارج از مرزهای ایران اما، جایی که می شد به گواه تاریخ بهترین و آزادانه ترین نوع رهبری جامعه را به انجام رساند؛ باز هم نه تشکلی از نیروهای شناخته شدهء طیفی که در حال حاضر علم مدیریت جنبش را بر دوش دارند وجود دارد و نه حتی سخنگویی که از جانب آقای موسوی در برون مرز انتخاب شد، در مشخصه های این طیف( آن گونه که باید) می گنجد. گرچه آقای مخملباف هنرمندی دگراندیش و شناخته شده در سطح جهانی است، اما از لحاظ سیاسی فاقد آن بار و مرکزیتی است که بتواند جبران محدودیت های آقای موسوی را بکند.

ازسوی دیگر آقایانی همچون کدیورو مهاجرانی که کمابیش در قالب مذکور جای میگیرند، تنها به نقد و برسی وقایع بسنده کرده اند. و عملاً منبعی برای رجوع نمی باشند. تنها کسی که متوجه موقعیت و شاید مسئولیت خود در این جمع شده آقای سازگارا است. که او هم از یک سو با مشکلات فراوان برای ارتباط با مردم مواجه است و از سویی از جانب آقای موسوی به مردم معرفی نشده است. و اما ادامه این وضع به تنها کسانی که سود می رساند، جبههء سرکوب است.

آقای موسوی، یا باید بنشینند و شاهد تبدیل خاکستر شدن این شعلهء برخاسته از متن مردم باشند، و یا تا زمانی باقیست و شوری در بین ، کسی را حتی اگر شده به عنوان سخنگوی رسمی خود، برگزینند. کسی که این بار به جای جامعهء هنرمندان، از میان سیاسیون با سابقهء مشخص انتخاب شده باشد. کسی که پس از ارجاع مسئولیت، دستش برای تشکیل یک تشکل یکپارچه و همگن باز شود. کسی که بتواند برای مردم و دیگر دسته های سیاسی متفرق خط و مشی ثابت و علمی تعیین کند. کسی که با دسترسی به امکان بیان باز حقایق، بتواند لایه‌های دیگر طبقات مردم را به جبههء اصلاحات بکشاند.

در این راستا هر دقیقه تاخیر می تواند به قیمت باز نویسی تاریخ کشورمان بی انجامد. امید است جناب موسوی هم به این مهم واقف باشند.

پایان.

0 نظرات:

ارسال یک نظر