۱۳۸۸/۰۵/۰۸

الگو آیا الگوی شاه عباس است؟

... داشتم پیش خودم مسائل این روزگار را سبک سنگین می کردم که نمی دانم چرا به یاد زندگی نامه شاه عباس صفوی افتادم :

قزل باش ها، که شاه اسماعیل اول به کمک و پشتوانهء آنها، صفوی را پایه گذاشت، و از آن پس جز مزیت خویشاوندی، در تمامی ارکان حکومتی جاگیر شده بودند و مملکت را به سبک هزارفامیلی می گرداندند؛ در زمان حکومت شاه محمد خدابنده، ابوی شاه عباس، سوای این که دیگر اصل شاه سونی را در عمل فراموش کرده بودند، شاهان را نیز در راستای دسترسی به قدرت بازیچهء بازی گردانی های خود می نمودند. هر کس لـلهء هر شاهزاده ای بود، برای رساندن ِ ((آدم)) خود به تخت، یا سر به شورش میزد یا فتنه هایی می کرد خانمان سوز. چنانچه در این بازی های قدرت گردن ِ حمزه میرزا، برادر بزرگ شاه عباس به دست سلمانی اش بریده شد و مادرش را از خوابگاه خود، در حالی که در آغوش همسرش، خدابنده بود، از حرم بیرون کشیده شمشیر آجین کردند....


....این شد که شاه عباس، پس از اندکی که به تخت رسید و دستی بر آتش گرفت، اندک اندک، تمامی سران قزل باش را به سرای باقی فرستاد و جوانان و غیر ترکان را بر کارهای گران گمارد. تا جایی که فرماندهء کل ارتشش یک ارمنی شد و سپاه محبوبش از تاجیک ها( ایرانی ها، فارس زبان ها) و اعراب و اکراد تشکیل شدند.و توانست کم کم با همین سیاست تنها تصمیم گیرندهء سیاسی و حتی اجتماعی ایران شود. به معنایی، دیکتاتوری شد، تمام عیار. حال از آن قدرت مطلقه اگر در جهت بست امنیت و ثروت ایران استفاده کرد، بحثی است سوا و شاید از خوش شانسی های تاریخ این مرز و بوم. چه، به گواه تاریخ و تاریخ نویسان، این خوش شانسی دیگر هرگز، نه در ایران، که در هیچ کجای جهان دیده نشد.


این ها را که از نظر گذراندم یک لحظه به ذهنم آمد که در این پریشان روزگار ما، آیا کسی هست که درسی از تاریخ گرفته و می خواهد شاه عباس وار از شر قزل باش ِ نسل اولی های ِ انقلاب خلاص شود و نگران مزاحمت آنهاست در بدست آوردن قدرت؟ و آیا قزل باشان زمان، به این مهم آگاه شده اند که در تکاپوی حفظ سر و فرزندند؟ و آیا هر دو گروه نمی دانند که در این روزگار دیگر به مردم رعیت نمی گویند؟

امیدوارم که بدانند و ذهن من هم، تنها دچار پریشانی و بدبینی شده باشد...

0 نظرات:

ارسال یک نظر