۱۳۸۸/۱۰/۰۹
عاشورایی کهنه،تعزیه ای نوین
۱۳۸۸/۰۷/۱۲
گاندی و نیروی راستی( به بهانهء یکصد و چهلمین سالروز تولد ماهاتما)
شما یک گاندی به آفریقای جنوبی فرستادید و ما یک ماهاتما برایتان پس فرستادیم.
-بخشی از سخنرانی نلسون ماندلا در هندوستان-
پس از آنکه پدرش، که در دربار یکی از چند صد دربار ملوک الطوایفی هند، شغل صدارت را داشت، پیش از پایان تحصیلات مقدماتی او فوت شد، او که تنها 13 سال داشت با دختری به نام کاستوربا(Kasturba ) که از اوهم کم سن و سال تر بود، ازدواج کرد. در سال 1888 به قصد تحصیل وکالت، عازم انگلستان شد. گاندی در جوانی هندوی مذهبی ای نبود، اما بنا بر قولی که به مادرش داده بود، از الکل، گوشت و زن، پرهیز میکرد. در آن سالها، لندن دارای بیش از 30 رستوران مخصوص گیاهخواران بود که بنا بر وضعیت اجتماعی آن دوران در واقع محل تجمع گروهی دگر اندیش بود. گروهی که با الهام از مذاهب گوناگون، اعتقاد به عدم خشونت رفتاری و اصالت انسان داشتند. ناگفته پیداست که آشنایی گاندی با این جمعیت تاثیر ژرفی بر اعتقادات او نهاد؛ به خصوص که وی با آشنایی این اندیشه بود که متوجه ریشهء مذهبی هندوی خود شد. با اینکه وی پس از تحصیل، توانست در دادگاه انگلستان به عنوان وکیل، پذیرفته شود- توفیقی که نسیب همهء وکلا نمی شد و نمی شود- به سال 1891 انگلستان و شغل پیشنهادی را رها و رو به سمت وطن کرد.
در وطن اما توفیق چندانی نیافت. هنگامی که پروندهء برادر خود را در مقابل دولت انگلیسی محلی به عهده گرفت، به سرعت توسط نمایندهء دولتی مورد اعتراض قرار گرفت؛ او که خود را مسلح به دانش حقوقی انگلستان میدید، دست از اصرار در حقانیت خود نکشید تا آنکه نهایتاً وی را از دادگاه بیرون انداختند. تحقیری که موقعیت اجتماعی و سیاسی گاندی جوان را در وطن خویش به مخاطره کشید. نتیجه آنکه، هنگامی که پیشنهاد شغل یک سالهء مشاور حقوقی، از جانب تاجری هندی تبار در آفریقای جنوبی را دریافت کرد، از سر میل یا اجبار، پس از یک سال بیکاری در هند، پذیرفت و برگی نوین را در زندگی خود و تاریخ معاصر جهان ورق زد.
در آن روزگار هندی تباران آفریقای جنوبی از دو گروه تشکیل میشدند: کارگرانی که یا به بیگاری یا به بردگی به آن کشور منتقل شده بودند و تاجرانی، اکثراً مسلمان مذهب، که در پی موقعیتی اقتصادی به آن سامان کشیده شده بودند. دادا عبدالله ( Dada Abdulla)، کارفرمای جدید گاندی، یکی ازاین تجار بود. در این روزگار موهانداس به روش غربی ها کت و شلوار می پوشید اما نشانهء هندی بودن خود را با بر سر گذاشتن عمامه ای مختصر و من در آوردی، به نمایش میگذاشت. نمایه ای که در اولین جلسهء دادگاه آن کشور، رئیس دادگاهش را خوش نیامد و از گاندی خواستند تا عمامه اش را بردارد. البته او این کار را نکرد و همین رفتار او دادای تاجر را خوش آمد و موهاندس را به عنوان وکیل صنف تجار هندی برگزید و با یک بلیط درجه یک قطار روانهء دیوان دولتی درترانسیوال (Transvaal) کرد. در میانهء راه و به دلیل اعتراض اروپاییان هم قطارش، از و خواسته شد که به واگن درجه سه نقل مکان کند و هنگامی که با داشتن بلیط درجه یک، صندلی آن واگن را حق خود میدانست، وی را در ایستگاه پیترماریتزبرگ (Pietermaritzburg ) از قطار بیرون انداختند. در این ایستگاه و در میانهء ناکجا آباد بود که گاندی تا صبح هنگام فرصت داشت تا در سرمای نفس گیر شب به نقطهء عطفی در اعقتاداتش برسد: رسیدن به تئوری "جان سپاری برای حقیقت" و یا در کلمهء خود، ساتیاگراها (Satyagraha )[این کلمه از دو بخش "ساتیا"، به معنی راستی و حقیقت و "گراها"، به معنای قدرت و توان ساخته شده است]، در همین مکان که امروزه به گونه ای مکان مقدس برای پیروان گاندی درآمده، برای او مسجل شد.
اولین باری که گاندی به عنوان رهبر جنبش هندیان آن دیار انجام وظیفه کرد، گرچه معتقد به ساتیاگراها بود، اما هنوز به استقامت سالهای آینده اش نرسیده بود. هنگامی که دستگاه دولتی خصوصاً سفید پوست، از آسیایی های آن دیار خواستند تا برای ثبت کارت شناسایی همراه با اثر انگشت به مراکز مربوطه مراجعه کنند، به شخصیت انسان باور گاندی خوش نیامد و با گفتن اینکه گرفتن اثر انگشت مختص بزهکاران و جانیان است، با این عمل مخالفت کرد. مقاومتی که در هنگام پایان مهلت ثبت نام چنان موفقیت آمیز بود که از جمع بیش از نیم میلیون هندی ساکن آفریقای جنوبی تنها اندکی بیش از پانصدنفر نام نویسی کرده بودند. البته این نتیجه اروپاییان حاکم که هندیان را با صفت عام کولی ( coolie بر وزن لولی؛ به معنای باربر یا حمال است) مینامیدند، بسیار بر انگیخت و گاندی و حدود 2000 نفر از یارانش برای بار اول روانهء زندان شدند. کم تجربگی ، فی الواقع نمایندگی او از یک قشر خاص ( تجار )
و نهایتاً شرایط بد زندان و زندان بانها، به زودی گاندی را به پذیرش شرایط آزادی وا داشت. شرایطی که طی آن حاکمیت در ازای دست برداشتن مردم از اعتراض، ثبت نام و انگشت نگاری را دلبخواهی اعلام می کرد. بسیاری، از عقب نشینی گاندی آزرده شدند و حس کردند که تمام آن زحمات را برای هیچ تحمل نموده اند. تنها پس از این تجربه بود که به پیشنهاد دوست و همبنداش، دامنهء رهبری خود را تعمیم داد و به عنوان نمایندهء همهء هندیان، بلکه همهء آسیایی های آن کشور به احقاق حقوق نادیده شدهء مردم کمر بست. تا سال 1915 که گاندی به وطن خویش بازگشت و در یک دورهء بیست ساله، او تقریباً تمامی خواسته های پیروانش در آفریقا را با توسل به تشویق مردم به کم کاری، اعتصاب و یا عدم رعایت قوانین تبعیض آمیز، از حکومت استرداد کرد. ( برای اطلاع کامل از زندگی و اقدامات او تا این دوره، کتاب "ساتیاگراها در آفریقای جنوبی" به قلم خودش، بهترین منبع است).
زندگی ماهاتما گاندی، در واقع به تجربهء چگونگی بهتر اجرا کردن ساتیاگراها بر اساس تفهیم اصل درهم تنیدگی روابط همگان در جامعه و حقوق انسانی، گذشت . به قول خود او:" آزادی، آزادی نیست، مگر هنگامی که دیگر نتوانی تقسیمش کنی"؛ به تعبیری دیگر، برابری مطلق افراد جامعه. بر همین اساس چند سال پایانی عمر او را از بهترین و پربارترین آنان میدانند.
گاندی پس از ورود به زادگاهش، هندوستان، چندان ناشناخته نبود. او که پند ناصح سیاسی خود،گوخال(Gopal Krishna Gokhale) را رهنما قرار داده بود، به زودی موقعیت خود را در جامعهء هندوستان تثبیت کرد[گوخال اعتقاد به دو اصل داشت: اجتناب از خشونت و تصحیح قوانین جاری]. از همان بدو ورود به هندوستان، وی درگیر یک سری کنش های اجتماعی شد که در نهایت برای او سمتی چون میانجی گر و راهنما در میان مردم به ارمغان آورد. همزمان مخالفتش با احکام نابرابر قانون اساسی، در میان سیاسیون به همان اندازه با ارزش جلوه کرد. این ها در کنار هم، باعث شد که سرشناس ترین نویسندهء هند، تاگور( Rabindranath Tagore)، او را با لقب ماهاتما (روح بزرگ) بخواند و وی را قدمی پیشتر به سوی پدر ملت هند شدن براند.
ادامه دارد....
۱۳۸۸/۰۷/۰۲
بمب اتمی به هر قیمت، اما چرا؟ ( بخش دوم )
یک بمب اتمی کافی است که تمامی اسرائیل را کاملا منهدم کند. اما همان بمب در دنیای اسلام فقط موجب خرابی خواهد شد..................این سناریو زیاد غیر قابل تصور نیست.(ایسنا- آیت الله رفسنجانی-14 دسامبر 2001)
اولین شکست روحانیت ایرن در مقابل قدرت های خارجی، به جنگ دوم ایران روسیه باز میگردد. زمانی که آنان به صورت جمعی حکم بر جهاد دادند و نظام سلطنتی ایران، بالاجبار با آنان همراهی کرد و پهنهء وسیعی از خاک مملکت بهای شکست در مقابل ارتش منظم و مجهز روسیهء تزاری شد و برای همیشه از دست رفت. این اولین تجربه درس خوبی برای آقایان بود ولی آخرین آنها نبود.
استقلال افغانستان از ترس لشکر کشی انگلستـان، استقلال بحرین بنا به خواست باز هم انگلستان و شاید از همه مهمتر اشغال نظامی ایران در میانهء جنگ جهانی دوم، با وجود اعلام بی طرفی از سوی ایران، توسط متفقین، برای ناظران روحانی مقیم این کشور که این سرزمین را کشور امام زمان میدانند، تداعی گر یک حقیقت بوده است:- اگر توان هجوم را نداری، برای بقا باید حداقل توان مدافعه داشته باشی- و روحانیت شیعه، با آن دستگاه عریض و طویل تاریخی خود، حافظهء مدون بسیار خوبی دارد.
در طول 8 سال جنگ ایران و عراق، حاکمیت نوپای مذهبی ایران، اگر هیچ نیاموخت، لااقل به زودی به این واقعیات پی برد که: محدودهء نیروی انسانی پایان پذیر است و حکم جهاد تاریخ مصرف دارد، سلاح هایش نه با تکنولوژی روز برابری دارد و نه خود سازندهء همان اندازی ایست که در دست مصرف دارد و در آخر تنها می توان پول نفت را در محدودهء زمانی مشخصی به جای مخارج روزمره و سرمایه گذاری های لازم، صرف هزینه های جنگی کرد.اهرم نیروهای تروریستی را هم که پرورده بود و از آنان به عنوان سوپاپ اطمینـان در مقابل کشورهای غربی متحد با عراق استفاده میکرد، با صرف هزینه های بالا، تنها به صورتی موردی و اغلب با گذاشتن چوب لای چرخ سیستم اسرائیل میتوانست بهره وری کند و البته این کار دردسرهای فراوان خود را نیز به همراه داشت. استفادهء گسترده و همه جانبه از شهادت طلبانی که کلیدی از بهشت در دست دارند، تنها زمانی میسر است که جمهوری اسلامی، در آخرین تقلای خود، چاره ای جز خودکشی نداشته باشد.
و اما برای جبران همهء این نواقص و برای اینکه به آن خودزنی از سر ناچاری نرسد، در اولین نمایهء پس از جنگ، شاهد تسریع در امر پژوهش های نظامی شدیم. هم در راستای سعی در بازپروری تکنولوژی وارداتی روسی-چینی (و گاهاً اروپایی) و هم تسریع در دستیابی به فن آوری هسته ای. اولی را برای استفادهء احتمالی و دومی را برای عدم استفادهء آن. در واقع ایران برای ایفای مجدد نقش ژاندارمی و سهم خواهی در منطقه ارتشی ( یا بهتر است بگوییم سپاهی!) مجهز ولااقل در حد مقایسه با ارتش اسرائیل لازم دارد و سلاح اتمی را می خواهد تا بسم اللهی باشد در مقابل حملهء احتمالی اجنهء کشورهای قدرتمند غرب.
در اینکه هدف مندی جمهوری اسلامی،به خصوص با روشی که ایشان از تعامل با ملت و جامعهء بین الملل دارند، در سمت و سوی داشتن حداقل یک بمب اتمی است، به هیچ وجه شکی نیست و به نظر میاید برای ادامه به زیست آن، این سلاح یک الزام لاجرم است.
اگر چنانچه بایسته است، به تفاوت حقیقت و واقعیت معتقد باشیم و در این راستا بپذیریم که حق آن بود که جمهوری اسلامی در تمامی سی سال گذشته، میتوانست بدون قدم نهادن به این دایرهء پر خطر، مسیر سیاست خارجی خود را به گونه ای دیگر ترسیم کند و باز هم قدرتی بلامنازع و البته صلح جو در منطقه درنظر گرفته شود و در همان راستا سهم خود را از منافع اقتصادی منطقه و با سیاست های موازی با مصالح خود داشته باشد؛ اما واقعیت اگر درست در مقابل این حقیقت نباشد، لااقل به هیچ وجه با آن همخوانی ندارد. جمهوری اسلامی چه در تعامل با مردم خود و چه در قالب جهانی ، با سمبلیسم ضد امپرالیستی و افراط در موضع اسلام جهانی است که برای خویش موجودیتی تعریف کرده است. این حاکمیت تنها زمانی میتواند از این چهارچوب خارج شود و به دست تروریست هایش به جای اسلحه گل بدهد که مطمئن باشد پس از آن بابت این همه دردسری که تا کنون درست کرده، سیلی نخواهد خورد و البته تروریست هایش را هم تا روز مبادا میتواند برای خود نگه دارد.
اگر اسرائیل امروزه به هر وسیلهء ممکن میخواهد ایران به سلاح هسته ای نرسد به دلیل ترس محو جنون آمیز کشور خود از نقشهء جهان نیست. چنانچه یک ایران هسته ای با سران کشورهای غربی به گفتگو بنشیند و پیش فرض آنان همچنان عدم خصومت حزب الله با اسرائیل باشد، آنگاه برای شرایط صلح اعراب هم پیش فرضهایی در نظر گرفته خواهد شد که نه تنها اسرائیل باید به آنها تن دردهد بلکه در این بین بسیاری از منافع این کشور هم قربانی خواهد شد. مضاف بر آن جمهوری اسلامی با خیال آسوده از آنکه گزینهء حملهء نظامی به ایران برای همیشه منتفی میشود به راحتی میتواند هم نقش میانجی صلح خاورمیانه را بازی کند و هم به جاه طلبی های خود وسعت ببخشد. رویایی که در صورت احقاق، سعادت مطلق را برای رهبران آن درپی خواهد داشت.
از خاطرمان دور نشود که ایران با در اختیار داشتن تنها یک بمب اتم و چنانچه در خطر انقراض قرار داشته باشد، نیازی به پیروی از آن سخن آیا الله هاشمی رفسنجانی ندارد. برای درهم ریختن نظم جهانی و از پا در آوردن اقتصاد آن کافی است آن تنها بمب را جایی در میانهء کشورهای تولید کنندهء نفت خاور میانه ، جایی چون شمال عربستان و یا حتی جنوب ایران منفجر کند تا نفت آن برای سالهای طولانی رادیواکتیو و بلااستفاده شود. شاید سیستم چتر دفاعی موشکی آقای اوباما(هشدار آمریکا به ایران-کلینتون از ایجاد -چتری دفاعی -برفراز خلیج فارس سخن گفت !) بیشتر عکس العملی به این تفکر باشد تا دفاع از هر چیز دیگری.
چنانچه ایران تا برخورداری از سلاح اتمی فاصله ای چند ساله داشته باشد و چنانچه در نشست آیندهء" پنج به اضافهء یک" تحریم هایی کمرشکن برای ایران در نظر گرفته شود(آمریکا پیام محکمی برای ایران فرستاد (ترجمه)) آنگاه میتوان در نظر گرفت که رژیم ملایان برای ادامهء بقا به معجزه ای نیاز خواهد داشت، اما اگر این فاصله بسیار کوتاه تر از آنچیزی است که تصور میشود، نه تنها باید انتظار تغییرات عمده در معادلات و نظم جهانی و به خصوص خاور میانه را داشت، بلکه مردم ایران نیز برای تحقیق حقوق خود، راهی بسیار دشوارتر را در پیش رو خواهند داشت.
آینده به این پرسش ما به روشنی پاسخ خواهد داد.
۱۳۸۸/۰۶/۰۴
بمب اتمی به هر قیمت، اما چرا؟ (بخش اول)
آنچه را که میشود از مستندات رفتاری حاکمان جمهوری اسلامی به وضوح برداشت کرد، آن است که در خصوص دستیابی به بمب اتمی، حاضرند دنیا و دین خود را به چوب حراج بزنند. اینکه فعالیتهای غنیسازی ایران در فضایی کاملاً مخفیانه انجام میشد تا آنکه توسط عوامل نفوضی سازمان مجاهدین و در جهت تضعیف دولت اسلامی با ارائهء سند در واقع< لو> رفت، خود اولین و بهترین نشانه بر نداشتن برنامهء مسالمت آمیر هستهایست. گرچه در اینجا تأئیدی بر آن عمل مجاهدین نداریم.
اینکه در دولت نهم، با آماده سازی دولت و جابجایی پستها و مسئولیتها به افرادِ بیشتر سپاهی، و حذف موارد قانونی دست و پاگیری که دخالتهای مجلس و یا ارگانهای مردمی را در مراحل اجرایی میطلبید و دولت را به زحمت میانداخت ( مانند برنامه و بودجه) و به طور کل آنچه که پس از کودتای انتخاباتی به وضوح و علناً رونمایی کرد و از آن به حذف جمهوریت نام برده میشود و اهل قلم و تفکر از آن به حکومت اسلامی یاد میکنند، برخوردهایی که پس از انتخابات با مردم شد و میشود را، همه و همه میتوان در همان راستا بررسی کرد.
انفجار اتمی
علت اینکه آمریکا، به جای ایران، دست به حمله همه جانبه به عراق و افغانستان زد را میشود در دو عامل جستجو کرد:
اول: منافع آمریکا در ابقای حکومت ایران است، اما حکومتی کنترل شده- برای هضم این مورد شاید به دستگاه هاضمهء قوی احتیاج داشته باشیم-
دوم: ایران در عرض چند سال گذشته قوی ترین سیستم تدافعی غیر قابل تشخیص جهان را به وجود آورده است: تروریسم اسلامی بین الملل.
(بخش اول را اجباراً باید به خلاصه بررسی کنیم. گرچه اگر میتوانستم از خیر توضیحات آن میگذشتم، چرا که آنچنان در پیچیدگیهای سیاسی گمراهمان میکند که گاهی راه خروج از آن را نخواهیم یافت، اما به دلیل اینکه به آن اشاره شده اجباراً هم باید برایش دلایلی ارائه شود. واقعیت اینکه دوست دارم فرصتی دست بدهد، تا با جمع آوری مستندات کافی، مقاله ای تفصیلی بر آن بنویسم. تا آن روز...)
وجود حکومت ایران، از چندین نظر، به منافع و سیاستهای نوین آمریکا کمکرسانی میکند. به طور خلاصه، بدون وجود ایران و نوع حکومتش برای آمریکا غیر ممکن بود تا بتواند با توسل به مقابله با اسلامگرایی افراطی، حساسترین قوانین مربوط به آزادیهای فردی و اجتماعی کشورش را در جهت کنترل آنان تغییر دهد. نمیتوانست تا به امروز به حمایت بیچون و چرای خود از اسرائیل ادامه دهد.- آن هم در زمانی که به دلیل رشد فن آوری اطلاعات، روشهای غیر انسانی صهیونیسم برای رشد و نمو به تمام جهان نمایانده میشد- نمیتوانست با ترساندن اعراب از تاثیر روند تفکر اسلام ایرانی، چندین میلیون دلار اسلحه را به جهان عرب بفروشد. نمیتوانست سناریوی القاعده را نوشته، نهایتاً دست به حمله مستقیم به خاور میانه زده و کنترل منابع نفتی تقریباً تمامی این منطقه را در دست بگیرد. نمیتوانست در راستای کوتاه کردن دست روسیه، جایگزین و سرپرست کشورهای منطقهء آسیای نوین شود.نمیتوانست در جهت ایجاد بازار فروش بیدقدقه، به جمع آوری دیکتاتورهای منطقه، آن هم چه باسیاست پشت پرده و یا علناً و قهر آمیز، به این سادگی توفیق حاصل کند و صدها مورد دیگر که دراینجا هم به دلایلی که در بالا ذکر کردم و هم عدم تاثیر در موضوعیت این مقوله از شرح آنها معذورم.
نیروهای تازه نفس بسیج
و اما مورد دوم؛
جمهوری اسلامی در ابتدای شکل گیری خود و در راستای آرمانهای انقلاب، مانند هر انقلاب دیگری، یک سری باورهای خام و ایدیولوگهای نهادین داشت که از جملهء آنها بحث صدور انقلاب و انتشار عدل اسلامی در جهان، به خصوص جهان اسلام بودند. بر مبنای همین باور انقلابی بود که نخست و در همان ابتدای کار ایران متوجه برادران دینی در فلسطین شد. گرچه شواهد حاکی است که رابطهء روحانیون ایران با شیعیان لبنان به سالها پیش از انقلاب باز میگردد، اما مداخلهء رسمی ایران از پس از انقلاب شروع و آغازی بر پروسهای شد که بعدها مبدل به اصلیترین سلاح تدافعی لبنان، فلسطین و خصوصاً ایران شد. گرچه ایران در همان ابتدای کار همان تعامل را با افغانستان هم در پیش گرفت، اما به دلیل نفوض چندین کشور دیگر و چند ملیتی بودن فضای افغانستان، هرگز آن توفیقی را که در غرب خاورمیانه بدست آورد، در افغانستان نصیبش نشد. گرچه تجربهء آن بعدها در بسنی و هرزگوین، شاید یکی از عوامل توفیق ایران در آن خطه بود. پس از چندی و به نصیحت آیت الله خمینی، کمک های مالی و بدون نظارت ایران جهت دیگری به خود گرفت. قرار بر این شد که به جای حمایت گروههای موجود، نخبگان آنان را پرورش داده و پس از آمادگی، در سطوح بالای رهبری جایگزینشان کنند. راهکاری که پس از اندکی، باعث کنترل بیچون چرای ایران بر شبکهء مقاومت لبنان و فلسطین شد. نیروهای ایرانی که در این دو کشور خدمت کرده بودند و آنانی که درافغانستان به کمک مجاهدین افغان با شوروی به مقابله برخواسته بودند، با رشد سپاه، وزارت اطلاعات و تجربه اندوزی نهادهای مربوطه روز به روز بر پیچیدگیهای عملیاتی و رفتاریشان افزوده شد، تا جایی که ایدهء پرورش نخبگان در سطحی چنان وسیع دنبال شد که هرگز پیش از آن در جهان سابقه نداشت و پس از چندی شبکه جاسوسی ایران را به قول یک تحلیلگر انگلیسی، در رتبهء چهارم جهان و درست پس از موساد قرار داد. تا اینجای کار هیچ ایرادی ندارد و از لحاظ امنیت ملی باید ستوده هم باشد، اما همچنان که انقلاب اسلامی از آرمانهای نسل اول خود دور و دورتر میشد، در راستای آن، عملکرد این دستگاههای پیچیدهء اطلاعاتیِ جهانی شده هم از آرمان و اصول انقلاب فاصلهء بیشتری میگرفت. چنانچه در رویارویی با مسائل داخلی، چهرهء خشن شده و از دست رفتهء آن با ماجرای قتلهای زنجیرهای نمایان شد، چهرهء خارجیاش را با بمبگذاریهای مکرر در عراق و گوشه کنار جهان میتوان هنوز شناسایی کرد.
برگردیم به اصل موضوع، روش تربیت نیروهای چریکی و کارآمد نظامی، تا آنجا که شخصاً به چند مورد از آن برخورد کردهام و یا در طول این چند سال هر از گاهی در مطلبی خوانده یا در گوشهای از جهان مشخص شده، به این صورت بوده که نیروهای کارآمدی که ترجیحاً در افغانستان یا لبنان حضور داشتهاند را تحت آموزشهای رتبه یک در سطح جهان و با صرف هزینههای زیاد، مبدل به مامورانی درجه یک میکنند که از آنان به عنوان راس هرم نیروهای ترور استفاده میشود. اینان خود به تربیت نیروهای هوشمند خارجی، که یا به ایران آورده شدهاند و یا در کلاس آنان در کشور دیگری شرکت دارند، میپردازند. چرخهء نیروهای ایرانی معمولاً و به جز در موارد خاص در همین محدوده تکرار میشود و اما این نیروهای خارجی تعلیم دیده هستند که مامور رفتن به کشورهای دیگر و تشکیل چرخهء مشابهای هستند. این چرخهها و با حداقل اتصال به یکدیگر، گرچه گاهی هیچ مورد تشابهی در آخر با هم ندارند، اما نهایتاً یک هدف را دنبال میکنند و قابل هدایت هستند. هدایتی که کلید فرمانش در دست عوامل حاکم بر ایران است.
امروزه این دیگر برای غرب مسئلهای ثابت شده است که نباید بیجهت وقت خود را در ارتباط دادن ایران به فلان انفجار یا بمب گذاری در نقطهای از جهان تلف کند. تجربه به آنان ثابت کرده است که حتی پس از دستگیری عوامل این گونه عملیات تروریستی، عامل مثلاً اهل سودان است که مدتی را در زئیر بوده و آنجا با گروهی اسلام گرا که رهبرشان اهل ترکیه است، همکاری میکرده است. آنان به خوبی میدانند که برای ریشه یابی دستور ایران در این عملیات، اگر چند سالی وقت بگذارند و میلیونها دلار خرج کنند، دست آخر هیچ دلیل محکمه پسندی برای زیر سوال بردن ایران به دستشان نمیآید.( شاید ماجرای بمب گذاری و سقوط هواپیمای پن-ام در لاکروبی، مثال خوبی باشد).
تا اینجا به نظر میآید که جمهوری اسلامی با این سلاح غیرقابل تشخیص بتواند آسوده خاطر باشد که موجودیتش از طرف هیچ کشور دیگری به چالش کشیده نخواهد شد، (چنانچه در اواخر دوران دولت بوش و هنگامی که دولتمردان کابینهاش میخواستند از فرصت باقی مانده استفاده کنند و با حمله به ایران، هم این کشور را به زانو در آورند، پروژهء اتمیاش را تا مدتها و شاید برای همیشه عقیم کنند و هم برگ برندهای برای حزب خود در انتخابات پیش رو داشته باشند، تنها چیزی که تمام معادلات آنها را بر هم میزد، ترس از ترور جهان گیری بود که ممکن بود با پرتاب اولین بمبهای آمریکا، مدارس، کلیساها، مراکز خرید و غیرو را در سرتاسر جهان و هر کجا که آمریکا گوشه چشمی بدان داشت، را با انفجارهای گسترده، به صحنهء جنگی خانگی مبدل کند. - برای بررسی نقطه نظر آمریکا در این خصوص و در آن زمان، دهها ویدئو در you-tube موجود است-.
آمریکاییها به یک ٩-١١ دیگر احتیاجی نداشتند و از خیر حمله به ایران نیز گذشتند. )
ولی واقعیت چیز دیگری است. ( در بخش دوم به علل احتیاج ایران به سلاح اتمی و پیامدها و منافع آن میپردازیم و سعی بر پیش بینی رفتاری ایران_آمریکا، پس از اتمی شدن ایران خواهیم کرد)۱۳۸۸/۰۵/۲۹
چگونگی ایجاد خلاصه و اضافه کردن ادامه مطلب در بلاگر
پس از مدتها جستجو در اینترنت، به <اینجا> برخوردم و مدیر صفحه راه کارهای جالبی را برای اعمال این گزینه پیشنهاد داده بودند. اما این راه کار یک مشکل داشت: باید یک سری کد را هر باره به مطلب جدید خود اضافه میکردید و آن هم با بعضی استثنا ها کارآیی نداشت.
این مشکل را درمیان گذاشتم و پس از مدتی ایشان طبق معمول لطف کرده لینک دیگری معرفی کردند که به طور کامل و به ساده ترین روش مشکل را حل کرد.(میتوانید لینک را به زبان اصلی از <اینجا> ببینید) با این روش <ادامهء مطلب > به طور اتوماتیک، در موقع انتشار پست جدید، اجرا میشود. این هم ترجمهء فارسی همان متن:
برای اجرای این عمل کافی است 2 عملیات انجام دهیم و وبلاگ ما به صورت خودکار پست ها را خلاصه میکند. بعد از آن تنها تغییراتی را که دلخواه شماست میتوانید انجام دهید که آن هم بسیار ساده و سریع است.
مرحله اول:
به قسمت چیدمان رفته، روی ویرایش HTML کلیک کنید. در آنجا و در زیر ویرایش الگو، گسترش الگوهای عناصر صفحه را کلیک کنید.حالا کد زیر را پیدا کنید :
(میتوانید با فشار دادن Ctrl+f برای جستجوی کد استفاده کنید:
var thumbnail_mode = "float" ;
summary_noimg = 230;
summary_img = 140;
img_thumb_height = 100;
img_thumb_width = 100;
</script>
<script src='http://blogergadgets.googlecode.com/files/excerpt.js' type='text/javascript'/>
</head>
مرحلهء دوم:
حالا این کد را پیدا کنید:
<data:post.body/>
<b:else/>
<div expr:id='"summary" data:post.id'>
<data:post.body/>
</div>
<script type='text/javascript'>
createSummaryAndThumb("summary<data:post.id/>");
</script>
<span style='padding-top:5px;;float:right;text-align:right;'><a expr:href='data:post.url' rel='bookmark'><b>Read more >></b></a></span>
</b:if>
3- تعداد کارکتورها را در خلاصهء مطلبی که حاوی تصویر است تعیین کنید. در حال حاضر به این صورت است:
( summary_img = 140;) ؛ که با تغییر شماره، تعداد کاراکتوراها، کم یا زیاد میشوند.
به همین سادگی !
** این مطلب به پاس راهنمایی های ( وب3 ) که بدون آن امکان اصلاح در وبلاگ خودم و دسترسی به این مطلب وجود نداشت، تقدیم میشود.
۱۳۸۸/۰۵/۲۴
درخواست بررسی توانایی خامنه ای درادامهء رهبری، واکنشی به حاکمیت
مورد اخیر را خبرگزاریهایی چون الجزیره و سان فرانسیسکو گیت به نقد و بررسی کشیده بودند. الجزیره با ادبیاتی نقل قول گونه، آورده است که این قانون سازان در این نامه با خاطر نشان کردن این که مقام رهبری، فرای قانون اساسی نیست و بنا بر اصل 111 قانون اساسی کشور مجلس خبرگان توانایی بررسی عملکرد رهبری را دارد و در این برهه از زمان به نظر آنان مجاس فوق باید به وظیفهء قانونی خود عمل کرده ، در این خصوص تحقیق و تفحص کند. این خبرگزاری اشاره می کند که این درخواست، پیش از این می توانست عواقب دهشتناکی را برای سوال کننده به همراه داشته باشد و این برای بار اول است که چنین اتفاقی در تاریخ جمهوری اسلامی می افتد. اما در ایجا نظر سان فرانسیسکو گیت(بخشی از سان فرانسیسکو کرونید و زیر مجموعهء تایمز) را به اجمال بررسی میکنیم:
حاکمیت و اصلاح طلبان ایران، تهدید رد و بدل میکنند.
نوشته: برزو دراگاهی و رامین مستقیم، لوس آنجلس تایمز
گروه های رقیب ِ راهروهای قدرت ایران، بر شدت تهدیدهایشان نسبت به یکدیگر افزودند.
در جمعه ای که گذشت و به دنبال مسائل پس از انتخابات، نشانه هایی دیده شد، که در درون مایه می تواند به بروز برخوردهای شدیدی مابین دستگاه های نظامی و نخبگان منجر شود. روحانیون افراطی نزدیک به احمدی نژاد، خواستار بازداشت و محاکمهء آقای کروبی، اصلاح طلب برجسته ای را شدند که مدعی شده بازداشت شدگان حوادث اخیر، در حین بازداشت، شکنجه و مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند.در مقابل و در جبههء مخالف، در روز پنج شنبه، گروهی از نمایندگان اسبق اصلاح طلب مجلس، نامه ای خطاب به آیت الله هاشمی رفسنجانی نگاشتند که در آن ازمجلس خبرگان رهبری درخواست شده بود عملکرد آیت الله خامنه ای، در راستای بروز برخوردهای خشونت آمیزپس از انتخابات، مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد. مشاجرات حزبی و دستجاتی در حالی شدت گرفته اند که تظاهرات خیابانی به گونه ای کم رنگ شده اند. ماشاالله شمس الواعظین، روزنامه نگار دگراندیش و فعال حقوق بشر معتقد است: <<در میانهء حاکمیت، گوی بحران همچنان در حال چرخش است>>.تظاهر کنندگان در این میانه به زخمهایشان میرسند و از بابت گرمای فزایندهء نیمهء تابستان پناهی گرفته اند و در حال حاضر کمی عقب نشسته اند. به نظر می آید که آنان امید دارند تا بتوانند، فعلاً و با این روش، بدون خون ریزی و کشتار بیشتر، به حداقل خواسته هایشان برسند- کوتاه کردن دست احمدی نژاد و دایرهء افراطیون مذهبی دردستگاه های امنیتی-.
محسن سازگارا، فعال و مفسرسیاسی ِ طرفدار مخالفان دولت و ساکن واشنگتن می گوید: << نقشه برای فلج کردن دولت و به زیر کشیدن دولت احمدی نژاد موجود است، اما موسوی نمی تواند آن را اعلام کند چرا که در این صورت حتما به دستگیری او منجر می شود؛ اگر او سکوت اختیار کرده، به دلیل بی برنامگی و نداشتن نقشهء اجرایی نیست>>.
آنچه تا کنون مشخص است آنکه نه جبههء اصلاحات از مواضع خود عقب نشسته است و نه افراطیون دولتی؛ احمدی نژاد درخواستی مبنی بر بازداشت آقای موسوی، کروبی و چند تن دیگر از رهبران اصلاحات را به مجلس امنیت ملی ارائه داد، که به گفتهء سایت نوروز نیوز، درخواست وی "توسط مقامات بالا" و به دلیل ترس از "فروپاشی نظام " پس زده شد.
اصلاح طلبان را با وجود چنین تهدیدهایی هنوز نتوانسته اند به خاموشی بکشانندو اکنون نامه ای که توسط صدها( به گفتهء نویسندگان) نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی امضا شده، از مجاس خبرگان، درخواست دارد تا طبق اصلی از قانون اساسی، دربارهء توانایی ادامهء رهبری آقای خانمه ای، به بررسی های لازمه بپردازد.
____________
ترجمه و مقدمه: امین.
۱۳۸۸/۰۵/۲۲
سازمان ملل به احمدی نژاد تبریکی نگفته است
(خبرگزاری رویترز)
ترجمه: امین
سازمان ملل: روز چهارشنبه سازمان ملل اعلام کرد که دبیرکل سازمان ملل، آقای بن کی-مون( Ban Ki-moon)، به آقای احمدی نژاد در خصوص انتخاب مجدد وی تبریکی نگفته است و با این کار سخن پیشین خود را پس گرفت.
در روز سه شنبه و در پاسخ به آنکه آیا سازمان ملل پیام تبریکی برای احمدی نژاد فرستاده است یا خیر، پاسخ از جانب سخنگوی این سازمان، خانم ماری اوکابه (Marie Okabe)، <<بله>> بود، اما وقتی چهارشنبه، یعنی روز بعد خبرنگاران خواهان توضیحات بیشتری پیرامون این پیام تبریک شدند وی توضیح داد که از پیام فوق الذکر به هیچ وجه معنای تبریک نامه به احمدی نژاد را نمیشود برداشت کرد. ایشان اینگونه بیان کرد که: " اگر از ارسال این پیام، برداشتی چون تبریک نامه شود، تعبیر صحیحی نخواهد بود " و اضافه کرد که سازمان ملل جزئیات پیام فوق را علنی نخواهد نمود. خانم اوکابه در ادامه ایگونه توضیح داد : "در واقع آقای بن کی-مون از موقعیتی که در پی تحلیف آقای احمـدی نژاد پیش آمده بود استفـاده کرد تا امیدواری خود در جهت ادامهء فعالیت های تنگاتنـگ منتطقـه ای و بین المللـی با ایران را نشان داده باشد "؛ در این میان سخنگـوی ایران در سازمان ملل، جهت اظهار نظر در دسترس رسانه ای نبود.
اعلام نتایج آراء انتخاباتی در دوازدهم ماه جون، ایران را در بزرگترین بحران داخلی خود از زمان انقلاب سال 1979 فرو برد ، شکاف عمیق درون حکومتی را در میان حامیت به شدت نمایان ساخت و باعث بروز تظاهرات گسترده ای شد که تا کنون، طبق آمار رسمی 26 کشته از خود به جای گذاشته است.
سران کشورهای غربی، پیش از این، بدلایلی چون: ادبیات ضد اسرائیل، انکار هولوکاست و روش غیرقابل مصالحهء اتمی دولت، از احمدی نژاد آشفته خاطر و دلخورند و به همین دلیل حاضر به ارسال پیام تبریکی برای تنفیذ حکمش نشدند؛ هر چند که متحدانشان، ترکیه و ژاپن این کار را انجام دادند. در میان رهبرانی که از فزستادن پیام تبریک به احمدی نژاد خودداری ورزیدند، می توان کسانی چون: باراک اوباما، رئیس جمهـور آمریکا؛ نخست وزیر بریتانیـا، گوردون براون؛ رئیس جمهـور فرانسه، نیکولاس سرکـوزی و صدر اعظـم آلمان، خانم انگلا مرکل را نام برد.مقام رسمی سازمان ملل توضیح می دهد که، دبیر کـل سازمان ملل، طبق روالـی عادی، به همهء رهبران کشـورهای عضو، پس از اعلام نتایـج انتخابات، تبریک نامه ای ارسال میکند؛ اما این به خودی خود دلیل بر تأیید ایشان یا روشی که آنان را به این مقام رسانده محسوب نمیشود. قابل ذکر است که این سازمان، در گذشته جزئیات برخی از این نامه ها را در اختیار همگانی گذاشته است. شورای امنیت سازمان ملل تا کنون به دلیل عدم همکاری ایران در خصوص درخواست این سازمان به تعلیق برنامهء غنی سازی هسته ای خود، سه دوره تحریم های بین المللی را در مورد تهـران به اجرا درآورده است؛ برنامه هایی که ایران مدعی است در جهت تولید انرژی مصرفی شهروندانش است و غرب مشکوک به منتـهی شدنشـان به تولید سلاح هسته ای است. وقتی از سخنگـوی این سـازمان درباره درخـواست خـانم عبـادی، برنـدهء جایزهء صلـح نوبل، از آقای جان کی-مون برای رفتن ایشـان به ایران و لمس شخصی ایشان با مسائل ناقض حقوق بشــری که در این کشور و پس از انتخابات، در حال اجـراست سؤال شد، خانم اوکابه تنهــا پاسخ دادند که آقای کی-مون با خانم عبـادی مکـالمه ای نداشته اند. عبادی مگوید آمار کشته شدگان، از زمان انتخابات تا کنون بیش از یکصد نغر است.
انتظار می رود که احمدی نژاد، ماه آینده و در راستای حضور در همایش عمومی سالیانهء رهبران جهان، به نیویورک سفر کند.
مقالهء مرتبط( پیام تبریک دان کی-مون به احمدی نژاد):
۱۳۸۸/۰۵/۱۸
دادگاهی اعضاء سفارت ها، اهداف و دلایل آن
با شروع دور دوم به اصطلاح، دادگاهی های عوامل آنچه از جانب حاکمیت ایران آشوب های اخیر، نامیده شده؛ چیزی که بیش از همه غیر معمول مینماید، در مذان اتهام قرار داشتن سه تن از اعضاء سفارتخانه های فرانسه و بریتانیا است (حسین رسام،خانم نازک افشار و یک فرانسوی به نام کلوتید ریس). دولت ایران پیش از این نیز در یک اقدام غیر مترقبه، تعدادی از کارمندان ایرانی سفارت بریتانیا را به اتهاماتی مشابه دستگیر کرده بود. اما پس از آن بنا بر فشارهای همه جانبه از سوی دولت بریتانیا از یک سو و اتحادیهء اروپا از سوی دیگر، اجباراً تن به آزادی آنان داد. اما این بار همان بازی به نوعی دیگر در حال تکرار است. تا اینجای مسئله برای همگان مشخص و از لحاظ قوانین بین الملل، البته امری است عادی. اما آنچه ذهن را مشغول میکند اینکه اصولاً آن دستگیری ها، این محاکمات و آن آزاد نمودن کارمندان، در کدام دایره از منطق محدود و قابل بررسی هستند و اینکه آیا این روش اعمال شده از سوی حاکمیت کودتاگر درایران، تابع منطقی هست یا خیر. پاسخ به این سوال در عین کوتاهی، کمی پیچیده مینماید؛ که آن هم به دلیل روش های پیچیده ای است که در جمهوری اسلامی، روابط، چه خارجهء آن و چه داخله اش به تعریف در می آید. اینکه چگونه و چرا جمهوری اسلامی این روش را در سرلوحهء حکومت خود قرار داد، البته از موضوع بحث خارج است؛ اما عملکرد و تأثیرات آن دقیقاً آن چیزی است که موضوع بحث ما در اینجاست. با آغاز اعتراضات مردمی نسبت به نتایج اعلام شدهء آرا، درست یک روز پس از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری در ایران و به موازت آن، دو گروه از فعالان سیاسی جهان تمام حواس خود را به این امر معطوف کردند: خبرگزاری ها و سیاست مداران دولتی. (البته گروه های دیگر هم بودند و هستند که مشتاقانه این حرکت را دنبال میکنند، اما بدلیل کم رنگ بودن نقش آنان در اعمال سیاست های ایران و موضوعیت گفتار، از اشاره به آنها خودداری می کنیم). نقش خبرگزاری های خارجی به دو دلیل عمده، برای حاکمیت دارای اهمیت است: 1- وجههء جهانی ایران در تضاد با غرب، که همیشه از مظلومیت خود و شیطنت های جهان غرب در راستای اقدام در راه براندازی و یا تضعیف جمهوری اسلامی، در جهت دعوت مردم به صبر و استقامت در مقابل تنگناها و کاستی ها در داخل، از یک سو سود برده و از سویی دیگر خود را حکومتی به معنای واقعی اسلامی و عادل در سطح جهان معرفی نموده، که این امر برایش تا کنون، طرفداران فراوانی در سطح دیگر کشورهای اسلامی به صورت عام و مسلمانان تحت فشارهای اقلیتی ِ قومی-مذهبی در تمامی جهان به گونهء عام، گرد آورده است. برای چنین حاکمیتی، البته، خدشه دار شدن این وجوه به معنای از دست رفتن اعتماد ملی و کمرنگ شدن و حتی بی رنگ شدن ظاهر اسلامی و پرچم داری حاکمیت قدرتمند اسلامی، در سطح جهان میتواند باشد و هزینه ای بسیار بالا بر دوش 30 سال تبلیغات همه جانبهء نظام به حساب می آید. 2- از سویی دیگر و به صورتی قابل لمس تر، در طول این اعتراضات، خبرگزاری ها ، شبکه های ماهواره ای و شبکه های اینترنتی اجتماعی ( که ما همگی را در دسته بندی عام آن، خبرگزاری می خوانیم)، به وسایلی برای هماهنگی و ارگانیزه کردن فعالیت ها و ارائه راهکارهای خودجوش مرد، مبدل شدند و این به مذاق دولتی که در جهت جلوگیری از این اقدامات، به هر وسیله ای متوسل شده بود، به هیچ عنوان خوش نیامد. از سویی دیگر سیاست مداران دول خارجی، که منافع آنان چه در منطقه از لحاظ سیاسی و چه بدلیل منابع انرژی موجود در خود ایران، خواسته یا ناخواسته، با سیاست های اجرایی ایران پیوندی غیرقابل انفاک دارند، به گونه ای مضاعف توجه خود را به ایران و تحرکات داخلی آن معطوف کردند. این بخش از اقدامات، گفتارها و تعاملات مابین ایران و جهان البته بسیار پیچیده تر از بحث این مقاله است، اما آنچه که قابل بررسی است، دلایل مختصری در محدودهء واکنش های اخیر است. جمهوری اسلامی در اکثر طول عمر سی سالهء خود، از گروه های اسلامگرا به شدت حمایت کرده است و کمترین پیامد آن برای ایران تشکیل یک دیوارهء جهانی در مقابل تعارضات احتمالی غرب به خود و برای غرب، رشد بی رویهء گروه های تروریستی و همچنین جلوگیری از روند شکل گیری طبیعی ِ کشوری به نام اسرائیل بوده است. لذا با کشوری که به دلیل داشتن هزاران عامل تعلیم دیده در سرتاسر جهان نمیتوانند با اعمال روشهای نظامی برخورد کنند و نیز تعامل با آن با تمامی منافع سیاسی و اقتصادی آنان در تضاد است، البته هرگونه چرخشی در سطح مدیریت و حاکمیت، برای جهان غرب حائز اهمیت بوده، احتمال بهبودی، (هر چند اندک )را از آن لااقل در سطح تعاملات مرسوم با ایران، میتوانند داشته باشند. در جمهوری اسلامی و در سطح مدیریتی آن، البته آنچه واقعیت دارد آنکه برای رسیدن به مقاصد، اخلاقیات جایگاه چندانی ندارند؛ لذا با توجه به وابستگی حکومت های خصوصاً غربی، به آرا و افکار عمومی مردمشان، پاشنهء آشیل این حکومت ها نارضایی عمومی و توقعات مردم در جهت حفظ امنیت و منافع خود از دولت ها می باشد. چیزی که جمهوری اسلامی آن را به خوبی درک کرده است. همانگونه که برای یک ایرانی سرنوشت هموطن خود نسبت به اتباع بیگانه ارجحیت دارد، اروپاییان نیز هر چند نسبت به ایرانیان آزادیخواه مهر ورزی نمایند، نهایتاً امنیت یک هموطن یا شخصی که مستقیماً در حال خدمت به کشورشان است، برایشان ارجح است؛ هر چند این خدمات از سوی یک بیگانه و بابت مزد انجام پذیرد. حاکمیت ایران که از اطلاع رسانی آزاد در سال 57 به خوبی در راستای به پیروزی رساندن انقلاب استفاده کرده است و به عظمت آن آگاه است، این بار نمیتواند خطای شاه را تکرار کرده، فعالیت های بدون کنترل و سانسور تلوزیون نوپای بی بی سی را تاب آورد. دستگیری کارکنان سفارت انگلیس در ابتدای امر، به واقع نوعی گروگان کشی جهت جلوگیری از فعالیت رسانه ای ِ بی بی سی در خصوص به تصویر کشاندن گستردهء اعتراضات مردمی ایران بود( هر چند به صورتی غیر اخلاقی) و پس از آن نشانه ای برای حاکمان غرب نشین جهان که چنانچه به آتش این اختلافات نفتی بریزند و یا در صدد یاری رساندن به جبههء مقابل شوند، آنان میتوانند همین اندک سازگاری خود را نیز دریغ کرده منافع آنها را بیش از پیش در منطقه به مخاطره بکشانند. البته آن موضوع پس از رای زنی های پشت پرده تا حدودی برطرف شد. دولت ها یکی پس از دیگری اعلام کردند که در مسائل داخلی ایران دخالتی نمی کنند و درباره اش نظری نمی دهند و تنها و آن هم برای راضی نگه داشتن افکار عمومی داخلی خود، به نصایح بشر دوستانه بسنده کردند.مسئلهء بی بی سی اما، کمی مشکل تر بود، این رسانهء غیر دولتی، به طور مستقیم با درصدی از مالیات سالانهء مردم کشور بریتانیا اداره میشود و دولت عملاً بر نحوهء خبررسانی آن کنترلی ندارد و شاید تنها کاری که بتواند بکند( آن هم در خفا و غیر رسمی) درخواست کمی تعدیل در عمل کرد است که آن هم معمولاً در سطح جامعه برملا شده به افتضاحی برای دستگاه های امنیتی مبدل میشود و تقریباً غیر عملی است. ظاهراً این امر هم به ملایان ایران در حد توان توضیح داده شده باشد، چرا که بازداشت شدگان یکی پس از دیگری تبرئه و آزاد شدند. اما چرا اکنون و دوباره ماشاهد بازداشت و این بار دادگاهی افرادی مشابه هستیم؟ شاید دلیلش را بتوان در واکنش رهبران جهان به عملکرد دولت در راستای برپایی ِ خیمه شب بازی ِ دادگاهی های گروهی جستجو کرد، چیزی که آنقدر شور بود که به قولی خان هم متوجه شد. این حرکت گرچه نهایتاً چاره ای جز تبرئهء هر سهء این افراد ندارد و حاکمیت فی الواقع نمیتواند خود را به دلیل حتی واقعی ِ دستگیری یک جاسوس خارجی به چالشی بیش از آنچه با آن دست و پنجه نرم میکند بکشاند، اما در حال حاضر و باز هم به روشی غیر اخلاقی، دولتهای خارجی را مجبور به دنبال کردن سرنوشت این سه تن میکند و اجباراً و طبیعتاً توجه جهان را از آن یکصد تن دیگر منحرف مینماید. همانگونه که پیشتر آمد، سرنوشت این سه تن برای مردم اروپا و قهراً آمریکا، بسیار پراهمیت تر است تا هر ایرانی دیگر و تأمین امنیت آنان از سوی دولشان برتری دارد به امنیت تمامی جهانیان. چیزی که در ایران ما درست در خلاف این واقعیت طبیعی بدان عمل میشود و البته تمام خواستهء حاکمیت کودتا را در جلوگیری از فشارهای خارجی در حذف مخالفان خود، کاملاً تأمین مینماید( هرچند کاملاً غیر اخلاقی).
۱۳۸۸/۰۵/۱۶
بحث برانگیزی اقدام بریتانیا در پی اعزام دیپلمات بلند پایه به مراسم تنفیذ
ترجمه: <<امین>>
_________________________________
دیروز بریتانیا، دومین شخص بلندپایهء خود در تهران را، به مراسمی فرستاد که طی آن، رهبر ایران، علی خامنه ای، حکم پرتنش آقای محمود احمدی نژاد را برای اعادهء کرسی ریاست جمهوری در یک دورهء دیگر به ایشان ابلاغ کرد و با این عمل خود، جرقهء مجادلات فراوانی را زد. وزارت امور خارجه و دول مشترک المنافع (The forein and commonwealth office -F.C.O )، آقای پاتریک دیویس(Patrick Davies )، معاون اول سفیر بریتانیا در ایران را به این مراسم اعزام داشت. این درحالی صورت پذیرفت که از ابتدای نارضایی ها و اعتراضات پس از اعلام نتایج انتخابات دهم، ایران پیوسته، بریتانیا را متهم به مواردی چون: دست داشتن در سازماندهی و یا کمک به تشدید ناآرامی های اخیر در ایران نموده، کارکنان ایرانی ِ سفارت را بازداشت و اقدام به اخراج خبرنگاران بی بی سی کرده است.
دفتر FCO اعلام کرد که فرستاده شدن آقای دیویس به جای سفیر، آقای سایمون گس ( Simon Gass)، در واقع اقدامی در جهت نشان دادن این بود که بریتانیا، با حکومتی که متهم به تقلب گسترده در آرائ انتخاباتی است، با خشونت هرچه تمام تر با مخالفینش برخورد میکند و دادگاه های نمایشی برای دگراندیشان ترتیب میدهد <<روابط چون همیشه به حال عادی خود برقرار نیست!>>.
FCO همچنین سعی بر توضیح این امر داشت که ما هنوز باید با این دولت، بر سر مسائل هسته ای، حقوق بشر و دیگر موارد مشابه، مذاکره و مباحثه کنیم و اینگونه دلیل میآورد که<< برای عملی شدن چنین مواردی، مجاری گفتگو باید باز بماند!>>؛ FCO مدعی است که در این خصوص پیرو سیاست (( سرسختی و اصرار)) بوده، اما منتقدان او بر این باورند که این حرکت،FCO را در مذان اتهام مشروعیت بخشیدن به این دولت قرار می دهد.
آقای ویلیام هیگ( William Hague)، وزیر سایهء امورخارجهء بریتانیا می گوید<< در تحت هر شرایطی و با هر منطقی، حضور در این مراسم، می بایست در حداقل امکان انجام می شد؛ به نظر می آید کشورهای دیگر از وزارتخانهء ما، در این خصوص بهتر عمل کرده اند>>.
سِر منزس کمپبل( Sir Menzies Campbell)، رهبر اسبق حزب لیبرال دمکرات و عضو شورای روابط امور خارجه، این اقدام را کاملاً غیر طبیعی خواند و افزود:<< دولت(انگلستان)، در جانب داری از رعایت حقوق بشر و آزادی های فردی در ایران، فریادها زده است، اما در زمانی که یک سری دادگاه های فرمایشی در آنجا درحال اجراست، چنانچه مسئلهء احتیاط در رفتار در مد نظر بود، می بایست با خونسردی خود را حفظ کرده و تنها به تداوم روابطی نیم بند، اکتفا می نمود>>.
آقای علیرضا نوری زاده، دبیر مرکز مطالعات ایرانی و عربی ِ لندن، در همین راستا مدعی است که بریتانیا، با نفرستادن نماینده ای به این مراسم، باید بر سر مواضع خود پافشاری می کرد و اینکه این اقدام میتواند هزاران انسانی را که با اقدام به تظاهرات بر علیه رژیم، با جان خود بازی کرده اند را، به نوعی دلسرد کند. او می افزاید:<< من واقعاً شکه شدم... این کار به نحوی، به رسمیت شناختن دولت احمدی نژاد بود>>.
اعضای اتحادیهء اروپا اما، نتوانستند در این خصوص به یک تصمیم یکپارچه برسند. سوئد، که ریاست دوره ای اتحادیه را به عهده دارد، سفیر خود را به عنوان نمایندهء اتحادیهء اروپا، روانهء مراسم کرد. در همین حال، بزرگترین شرکای تجاری ایران در اروپا، فرانسه و ایتالیا، به ارسال نمایندهء پایه دوم خود اکتفا نمودند و البته آلمان، دون پایه ترین نمایندهء سیاسی دفترش را به عنوان نماینده خود اعزام داشت.
به دنبال این مناسبات، FCO هنوز تصمیمی برای آنکه چه کسی و در چه رتبه ای را، روز چهارشنبه و برای حضور در مراسم سوگند احمدی نژاد در مجلس بفرستد، نگرفته است.
آیت الله خامنه ای، در مراسم دیروز گفت که انتخابات اخیر(( برگ افتخار آفرینی)) در تاریخ ایران بود؛ اما آن واقعه، با اختلافاتی که بر سر آرا و نحوهء برخورد با مسائل پس از آن پیش آمد، هیچ نبود جز نمایشی از شکاف ژرف درون حکومتی.
مراسم تنفیذ ، توسط کاندیداهای شکست خورده اعلام شده، آقایان میر حسین موسوی و مهدی کروبی و همچنین رواسای جمهور پیشین، آقایان آیت الله علی اکبر رفسنجانی و محمد خاتمی کلاً تحریم و بایکوت شد. آنها، این انتخابات را به نوعی خیمه شب بازی تشبیه کرده، آن را تقبیح کرده اند و نیز سخت گیری های پس از آن، نسبت به معترضان را محکوم نموده اند. باید یادآور شد که اعضای بیت آیت الله خمینی، رهبر پیشین ایران، از غایبان برجسته دیگر این مراسم بودند.
این مراسم تنفیذ، از یک جهت دیگر هم قابل توجه بود و آن سردی رفتار و روابط آقایان آیت الله خامنه ای و احمدی نژاد بود که ظاهراً پس از لجاجت های احمدی نژاد با خواست رهبری و انتخاب آقای مشایی به معاونت اولی خود بروز کرده است.
تلویزیون دولتی ایران صحنه ای را به نمایش گذاشت که در آن آیت الله خامنه ای از آنکه احمدی نژاد همچون سال 2005، دست رهبر را به نشانهء وفاداری ببوسد، طفره رفت و رئیس جمهور مجبور شد، ناشیانه و مضحک، عبایی که بر شانهء خامنه ای بود را بجایش ببوسد.
آیت الله خامنه ای و احمدی نژاد، اما، هر دو سعی کردند مراسم تنفیذ را به عنوان پیروزی بزرگی در مقابل دشمنان خارجی، که همگی کمر به نابودی جمهوری اسلامی بسته اند، به نمایش بگذارند. آقای خامنه ای گفت :<< ایران به جنگ بر علیه گردن کشی ها و زیاده خواهی ها و استقامت در مقابل سلطه گران بین المللی رای داده است>> و احمدی نژاد نیز، خطاب به دول غربی گفت:<< دورهء ترساندن تمام شده، شما دیگر خواسته هایتان را نمیتوانید به مردم جهان تحمیل کنید، من به شما توصیه میکنم که به راه انصاف برگردید و از بر هم زدن روابط داخلی دیگران خجالت بکشید... ملت شریف ایران، چنین خودخواهی ها و ریاکاری هایی را تحمل نمیکند>>.
دیروز، نیروهای انتظامی، مجبور شدند برای جلوگری از هرگونه تظاهراتی به خیابان ها سرازیر شوند؛ آنها هفت هفته پس از اعلام نتایج انتخابات، برای آرام کردن اوضاع و خواباندن صدای اعتراضات گسترده پس از آن انتخابات، هنوز با مشکلات عدیده ای مواجه اند.
در این راستا، رهبران نهضت اعتراضات، از حدود یک میلیون ایرانی خواسته اند تا فردا، چهارشنبه، در زمانی که احمدی نژاد قرار است در مجلس سوگند یاد کند، به عنوان اعتراض به خیابان ها بیایند.
پایان.
۱۳۸۸/۰۵/۱۲
طنزی درباره اعترافات اراذل و اوباش.
طنزی درباره اعترافات اراذل و اوباش.
هرچه سعی کردم در خصوص این مطلب به نوعی دیگر بپردازم، دیدم هیچ وجه جدی و منطقی ندارد. تنها میشود تلخ ِ تلخ به آن خندید....
_________________________________
حالا بیست یا بیست و چند روزی میشه که من نور به چشمم نخورده بود؛ یعنی نور که نه، زیاد خورده بود، منظورم نوری به جز نورافکن ِ اتاق توجیه برادران خیر خواه بازجو بود. اون بنده خداها هم اولش فکر کردن منم مثه اونایه دیگه، از این اراذل و اوباشام؛ اما وقتی دیدن همه جوره حالیم شده که مسجد مستراح داره و صحــنش جای بعضـی کارا نیست{ حالا اونا نمیشنون، خداشون که میشنوه}، دیگه دَمِ خروس خون و نماز صبح، خدایـی بگم، جایی نبردنم. البته تا این براشون جـا بیافته یه چندروزی طول کشید{فکر کنم یه بیست روزی}، اما خوب این بیچاره ها هم وظیفه دارن دیگه. آدم نباید زیاد توقع داشته باشه.
تو این سه چار روز اخیر، به جز اینکه کلی دوا درمونم کردن و به قیافم رسیدن و به جان خودم فقط و فقط پس گردنی و تیپا زدن{ که اونم واسه خیر و صلاح خودم بوده، حالا میگم} - راستی تا یادم نرفته بگم که اینقدر لطف دارن و خجالتم دادن که حتی دادن دکتر ماتحت مبارک رو هم یه جورایی راست و ریست کنه؛ نه اینکه من اصولاً همش میجنبم، یکی از برادرا باتونش اشتباهی سُر خورد و رفت توی اونجای من و این چند وقته نمی تونستم درست راه برم. واسه همین گفتن جلو مردم زشته و به شخصیتم بر میخوره. خلاصه اجرشون با آقا امام زمان- آره؛ نه فقط کلی راست و ریستم کردن، که تو این چند روز، خدایی، این توبه نامه رو، صد بار، شده با پس گردنی و تیپا، باهام کار کردن که یه وقت تو دادگاه کم نیارم. الله وکیل، اینم بگم، منم دل به کار دادمــا !! بالاخره حالا که این برادرا اینقدر خیر دنیا و آخرت یکی مثه منو می خوان، منم باید یکم انصاف داشته باشم دیگه.
فقط این وسط یه چیزی خراب کرد و منو جلو این برادرا شرمنده کرد که نتونستن درستش کنن؛ اونم باز همش بابت دست و پا چلفتگی ِ خودمه. تو این مدت منه بی دست و پا، سی چهل بار لیز خوردم و با صورت رفتم تو مشت و باتون ِ این بی نواهای بیچاره. بابت همین چش و چارم درست جایی رو نمی بینه؛ البته حقمه ! آدم که اینقدر پشت کوهی باشه، باید گردنش هم بشکنه، چشمش که بماند.... حالا بازم خوبه این برادرا واسه خاطر اجر آخرت هم که شده این چند روزه باهام اینقدر کار کردن و گرنه معلوم نبود باید چه جوری تو دادگاه اعتراف می کردم.{ یادم باشه آدم که شدم، یه چند کیلو شیرینی بیارم براشون، بابت دست مریزاد}.
آااااااااا !! چه شلوغ پلوغ اینجا ! چقدر اراذل و اوباش جمع کردن! شتر با بارش گم میشه اینجا ! خدایی آدم کردن ِ این همه اشرار ِ مثه من، هم جون زیادی می خواد هم ایثار! اما بجاش چقدر هوا پاکه و ریهء آدم حال میآد. خفه شدم از بوی گند اون اوین. به خدا من اگه جای این سربازای گمنام امام زمان بودم، همون روز اول جا میزدم و میزدم به چاک کوچه . آدم باید خیلی معتقد باشه تا بتونه این همه هوای پاک و سالم تهرون رو ول کنه و بیاد تو بوی گند و خون و چرک و کثافت، روزی چند ساعت نفس بکشه و واسه آدم کردن چارتا مثه من عرق بریزه و خون دل بخوره.
ساکت باشم؛ دادگاه رسمی شد! آخ جان ! الان اعتراف میکنم! ایشالا رهبر و امام زمان هم قبول کنن. ما که نیّتمون فقط از هر اعترافی که بکنیم خوشنودی رهبر عزیز ِ.
.... داره چرتم می گیره؛ بسکه این چند روزه با برادرا رو این اعترافا کار کردیم نشد یه چرتی بزنم... بذار یه دور از رو اعترافاتم بخونم یه وقت یادم نره و آبروم بره... ای بابا ! من که چشم و چارم نمیبینه این کاغذ لامصب رو.... ولش کن من از حفظم ... ای وای !!! یادم رفته که...این اراذل و اوباش بغل دستی هم، هیچ کدومشون صدا ازشون در نمیآد. دارن برگهء خودشون رو تند و تند مرور می کنن. تقصیری هم ندارن، حتماً اونا هم تو فکر آبروی خودشون و زحمات بازجوهاشون هستن دیگه.... زرشک! اسم منو خوندن که : اراذل ِ اوباش زاده !! ....
چه خاکی تو سرم بریزم؟؟ بذار پاشم حالا، فعلاً زشته، هر چی یادم هست میگم دیگه؛ ااینم مثه انشاء خوندن زنگ فارسی ِ، همش عین همه؛ انشاء ننوشتی که ننوشتی پسر! خودتو جم کن ! کاغذ و بردار و مثلاً نشون بده داری از رو اون میخونی، یالا دیگه : بسم الله الرحمن الرحیم؛ با سلام به قاضی ِ مهربان دادگاه؛ درود بر برادران خیرخواه نیروی انتظامی؛ مرگ بر آمریکا....... (چی بود بقیه اش ؟؟)...( آهان یادم) ...
البته بر همهء ما دانش آموزان واضح و مبرهن است که ((گاو)) حیوان مفیدی است.....
آخ!!!.......۱۳۸۸/۰۵/۱۰
رابرت گیتس: زمان حمله اسرائیل به ایران رسیده است.(ترجمه)
رابرت گیتس: زمان حملهء اسرائیل به ایران رسیده است.
رابرت گیتس ( Robert Gates)، وزیر دفاع ایالات متحده، در مقالهای که در<<وال استریت جورنال>>( Wall Street Journal) چاپ شده بود، بیان کرده که گمان میکنم الان وقت خوبی برای اسرائیل باشد تا اقدامی نظامی برعلیه ایران بکند.
______________________________
نویسنده: دوید ریس(David Rees).
منبع: اکزَمینر دات کام( Examiner.com).
مترجم: امین.
______________________________
دلیل بیان این سخنان هم اینگونه مطرح شده است که: با سرعتی که ایران به سوی دستیابی به سلاح هستهای پیش میرود ( این امکان وجود دارد که ایران تا انتهای سال جاری میلادی، به سلاح هستهای دست پیدا کند)، دریچهء شانسی که اسرائیل بتواند پیش از مسلح شدن ایران به سلاح مذکور و عدم توان پاسخ گویی ایران به این تهاجم وجود دارد، زمان بسیار کوتاهی باز میماند و رو به بسته شدن است. به زودی ارجهیت نظامی اسرائیل( در مقایسه با ایران) رو به تضعیف خواهد گذاشت؛ در نتیجه، گیت اعتقاد دارد، اگر تا پیش از پایان امسال اسرائیل به ایران حمله کند، تعجب آور نخواهد بود.
اما این درگیری چه معنایی برای آمریکا خواهد داشت؟ بدلیل همپیمانیِ کلیدی که اسرائیل با آمریکا دارد، ممکن است ایالات متحده در آتی، به این کشمکش وارد شود؛ با در نظر گرفتن درگیری آمریکا در دو جبههء جنگیِ عراق و افغانستان( که باید اضافه کنم دو جنگی هستند که از لحاظ افکار عمومی، نامحبوب هستند)، رویارویِ نظامی با ایران میتواند تنها به مثابهء بنزینی بر آتش باشد. اگر به این مسئله بمب گذاریهای بینام و نشان پاکستان و بحران کرهء شمالی را هم اضافه کنیم، افق روشنی برای آیندهء نزدیک را نمیتوان مّد نظر قرار داد.
پایان.کاریکاتوری تقدیم به همهء ایرانیان سبز.
کاریکاتوری تقدیم به همهء ایرانیان سبز.
(بنده از دوستان عذر میخواهم، سایز فایل بسیار بالا بود و برای غالب دوستان قابل رویت نبود. سایز را کمتر کردم، امیدوارم مشکل برطرف شده باشد. البته کیفیت و رنگ بندی تغییر کرده است، از این بابت هم عذر میخواهم.)
توجه جهانی به ایران- به موازات جهانی شدن تظاهرات، رژیم واکنش نشان می دهد.
توجه جهانی به ایران-به موازات جهانی شدن تظاهرات،رژیم واکنش نشان می دهد(ترجمه).
تظاهرات اعتراضی به نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایران، که آخر هفتهء گذشته، در حداقل هشتاد شهر از شش قارهء جهان برگزار شد، در خود نشانهای نگران کننده برای حامیان آقای میرحسین موسوی، در تهران حمل میکرد : تظاهر کنندگان، در چندین شهر مختلف در سراسر جهان، به وضوح پوسترهایی را همراه داشتند که مضمون آنها خواستاریِ براندازی جمهوری اسلامی بود.
_____________________________________
نوشتهء : رابرت فیسک ( Robert Fisk) از روزنامهء ایندپندنت (Independent )
ترجمه : امین.
_____________________________________
این چیزی است که نه آقای موسوی آن را خواسته باشد و نه طرفداراناش. میشود گفت، حتی یکی از تظاهر کنندگان در ایران، هرگز چنین خواستهای را بیان نکرده است. آنها تنها، خواهان عدالت در برگذاری انتخابات و رأی گیری مجدد بودهاند. خوب است توجه کنیم که آنان پرچمشان سبز است ( نشانهء دین اسلام) و خود آقای موسوی، سالها فعالانه، از ایدئولوژی نظارت ولایی بر جامعه طرفداری کردهاست.
گرچه لزوم جانبداری شخصیِ رهبر ایران، علی خامنهای، از کاندیدای برنده اعلام شده، محمود احمدینژاد، نشانهء این است که شکاف سیاسی روحانیون تا چه حد عمیق شده است و دیگر روحانیون در قم از مسائل جاری شدیداً آشفته و دلخورند، ولی اینها، هیچ کدام دلیل بر آن نیست که رأی دهندهگانِ به موسوی، تصمیم به دور انداختن هستهء اعتقادیِ انقلاب ١٣۵٧ را گرفتهاند. مشکل دقیقاً در همین نکات نهفته است؛ بدین معنی که، روحانیون صاحب قدرت در ایران و اهرمهای اطلاعاتی وابسته به آنان، سعی دارند که به جهان، مردم ایران و در واقع، حتی خودشان، بقبولانند که این اعتراضات، حاصل بخشی از فعالیتهای جهان خوارانه و از برون هدایت شدهء همان مضنونهای همیشگی، یعنی سی.آی.ا (سیا)، مجاهدین خلق( که حتی آمریکا هم آنها را تحت عنوان یک سازمان تروریستی میشناسد) و البته بریتانیا، میباشند.
چرا که، هر چه رژیم بتواند بیشتر آقای موسوی و طرفدارانش را رنگ <<جاسوسی>> بزند، دستگیریها، کتک زدنها و کشتارها را میتواند با نام حرکتی لازم در مقابله با ضد انقلاب، بهتر توجیح کند. اگر حاکمان ایران بتوانند از موارد پیش آمده در تظاهرات اخیر، به نفع خود سود ببرند- مثلاً شعار مرگ بر جمهوری اسلامی، یکی از پوسترهای پرطرفدار بود- آنگاه، از آن بر ضد سیاست همسو گرایانه و همبستگی آور آقای موسوی استفاده کرده، گفتهء افرادی چون برندهء جایزهء نوبل،خانم شیرین عبادی، که در آمستردام و رو به جمعیت گفته بود : << ایران وطن همهء ماست، بیائید متحد شویم>> را کمرنگ میکنند. خود آقای موسوی در این خصوص هشدار داده و گفته بود که عوامل اطلاعاتی مرموزانه سعی دارند ایدههای از پیش تعیین شده و غلطی را دراذهان جا بیاندازند، که معترضان به خارج وابستگیهایی دارند و ...... و از این طریق راه را بر روشهای ضد قانونی و ضد اخلاقی و ناپسند اعتراف گیری، باز کنند. جالب این است که تظاهر کنندگان اخیر، توجه بسیار اندکی به مسائلی کردند که شدیداً مورد توجه غرب است و میتواند ترسی به دل حکومت ایران بیاندازد : << فعالیتهای هستهای ایران>> و << سقوط هواپیماهای ایرانی>> که به گونهای آزار دهنده، گویی برای هواپیماهای ایران به صورت یک عادت درآمده. در این خصوص، آقای منوچهر سنندجیان از دانشگاه منچستر (Manchester )، اعتقاد دارد که همهء پایکوبیها در اطراف مسئلهء هستهای، به دلیل آن است که این موضوع، به نوعی غیر واقعهای، از سوی احمدی نژاد و یارانش به عنوان << بازسازی هویت ملی>> رواج داده شده است و به جای رویکردی گسترده در مقابله با غرب، از آن به صورت یک طلســم یا خرافه بهره برداری شده.(مگر نه اینکه اولین پارهء اورانیوم غنی شده، به حرم امام شیعیان برده شده بود؟)
در همین حین، درهم ریختـگی سیـستم سادهء هوایــی کنایهآمیز ایران، توجهــات را به سمت تحریمهای اقتصادی(که اتفاقــاً آقای اوباما از طـرفداران پر و پا قرص این سیاست است) علیه ایـران معطوف ساخته؛ تحـریمهایی که به دلیل آنهـا، ایـران نتوانستـه سیسـتم هواییاش را ترمیـم کند.
سقوط هواپیمای قدیمی ایلوشین ( Ilyushin) روسی در روز جمعه گذشته، جان ١٧ نفر را در فرودگاه مشهد گرفت و ١۶٨ مسـافر و خدمهء هواپیمای روسیِ دیگری در ١۵ جولای، که قرار بود به ارمنستان برود، جان خود را از دست دادند.
این نکاتی است که توجه هرکسی را که به فرودگاه تازه ساز امام خمینی، در خارج از تهران، پا میگذارد، به خود جلب میکند.
طبق معمول، ترکهء بلندِ سیاست تحریمها، سایهء خود را به خوبی بر فراز ایران افراشته است و در این میان، این مردم عادی هستند که باید بهای واقعیِ آن را بپردازند.
پایان.هشدار آمریکا به ایران-کلینتون از ایجاد -چتری دفاعی -برفراز خلیج فارس سخن گفت !
هشدار آمریکا به ایران-کلینتون از ایجاد "چتری دفاعی " برفراز خلیج فارس سخن گفت!
خانم هیلاری کلینتون، معاون رئیس جمهور آمریکا ابراز داشت که اگر ایران به سلاح هستهای دست پیدا کند، آنگاه ایالات متحده، برفراز کشورهای عربی حاشیهء خلیج فارس چتری دفاعی ایجاد خواهد کرد.
_____________________________
ترجمهء مقالهای از آیریش تایمز( Irish times).
نوشتهء:دنیس استاونتون(Denis Staunton ).
ترجمه: امین.
_____________________________
ایشان در خلال یک نشست، که در شهرداری بانکوک برگزار شد، اطهار داشت که ایران باید متوجه باشد، دستیابی به سلاح هستهای، توان امنیتی افزونی برای جمهوری اسلامی به بار نخواهد آورد. او اضافه کرد: " ما میخواهیم ایران این مسئله را محاسبه کند که چنانچه آمریکا، در یک اقدام منصفانه، چتری دفاعی بر فراز منطقه بگسترد و یا توان دفاعی همسایگانش را بالا ببرد، آنگاه آن گونه که ظاهراً ایران تصورش را دارد، داشتن سلاح اتمی نه دیگر میتواند کسی را بترساند و نه با توسل بر آن، بر کسی برتری خواهد داشت. "
.......
.....خانم کلینتون خاطرنشان کرد که با این سخنان، سیاست جدیدی را در قبال ایران به تفصیل نمیآورد؛ اما اشاراتش مبنی بر این است که در صورت دستیابی ایران به سلاح اتمی، دولت آقای اوباما، ایجاد یک سیستم موثر بازدارنده در قبال ایران را در برنامهء خود دارد.
از سویی تهران، بر اینکه طبق آئین نامههای عدم تکثیر سلاحهای هستهای، حق برخورداری از انرژی صلحآمیز هستهای را داراست و فعالیتهایش تنها در آن راستا میباشد، همیشه پافشاری کردهاست. اما قدرتها در غرب، بر این ادعا مشکوکند. بهر جهت، تنها در ماه گذشته، آژانس بینالمللی هستهای، اعلام کرده بود که ایران فعالیتهای غنیسازی اورانیم خود را تشدید کرده و در همان زمان از حضور بازرسان این سازمان، جهت کنکاش بر نوع فعالیتهایش خود داری ورزیده است.
معاون رئیس جمهور آمریکا اظهار کرد که ایالات متحده همچنان از مبحث مذاکرات چند جانبه با ایران در خصوص مسائل هستهای اش، با حضور و دخالت پنج عضو دائم سازمان ملل، دفاع میکند.( این پنج عضو عبارتند از: آمریکا، روسیه، چین، فرانسه و بریتانیا ؛ با مشارکت آلمان).
از طرفی ایشان خاطر نشان شدند که زمان برای مذاکره، بدون هیچ تاریخ انتهایی نخواهد بود و ادامه داد: " ما پنجرهها را تا ابد به سوی آنها باز نخواهیم گداشت.<<رجوع شود به مقالهء :آمریکا پیامی محکم برای ایران فرستاد- در همین وبلاگ.>>
وزیر دفاع اسرائیل، سخنان خانم کلینتون را شدیداً مورد انتقاد قرار داده و آن را نشانهای بر پذیرش آشکار آمریکا از ایرانی مسلح به بمب اتمی خواند. آقای مریدور (Meridor )، به رادیو-ارتش اسرائیل گفت : " من با بیعلاقهگیِ تمام، بیانهءآمریکا مبنی بر ایجاد چتر دفاعی در مقابل ایران مسلح به بمب اتمی و به نفع کشورهای همپیمان با آمریکا را شنیدم و میتوان اینگونه از آن برداشت کرد که آمریکا این احتمال را از همین الان پذیرفته و به رسمیت شناخته است و البته این یک اشتباه بزرگ بیش نیست. " و اضافه کرد:" در حال حاضر، ما لزومی بر محاسبهء فرضیهء دستیابی ایران، به سلاح هستهای نمیبینیم، بلکه باید از آن جلوگیری کرد."
خانم کلینتون که در گردشگاه پوکت( Phuket ) بسر میبرد، برای شرکت در نشست مشترک ٢٧ کشور عضو دیوان منطقهایِ آ س ان (ASEAN) با ١٠ کشور مشترک المنافع آسیای جنوب شرقی،به آنجا سفر کردهاست، در همان محل بیان کرد، با سخنانش نخواسته است به طور ضمنی این منظور را برساند که سیاستهای کشورش در قبال ایران دچار تغییراتی شده است. او در این رابطه گفت:" من به سادگی به این حقیقت اشاره داشتم که تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای، ضامنی بر امنیتش نخواهد بود و با دستیابی به آن،باید از دورنمای عکسالعملهای ما، چنانچه تلاش این کشور، به شروع یک مسابقهء تسلیحاتی در منطقه منجر شود، آگاهی یابد. " او در ادامه آورد: " همچنان که بارها و بارها به وضوح گفتهایم، در آن صورت( در جهت مسلح شدن به بمب اتمی)، دست به اقدام میزنیم، اقداماتی کمرشکن! << باز هم رجوع شود به: آمریکا پیام محکمی برای ایران فرستاد- در همین وبلاگ.یک روحانی ایرانی خواهان عبای خمینی است( ترجمه)
یک روحانی ایرانی خواهان عبای خمینی است(ترجمه).
ترجمهء مقالهء نیویورک تایمز(The New York Times) در خصوص سخنان آیتالله هاشمی رفسنجانی.
__________________
واشنگتن__ آقای هاشمی رفسنجانی، در طول عمر سیاسیاش، با عناوین گوناگونی شناخته شدهاست. به عنوان شخصی مصلحت اندیش، ستایش شده؛ به انتقاد کم جرأت بودن، نکوهش شده؛ به فساد مالی، متهم و همچون مهرهای سوخته، کم اهمیت و کنار گذاشته شده است. اکنون او به نحوهء برخورد دستگاه حکومتی با مسائل پیرامون انتخابات ریاست جمهوری، شدیداً انتقاد کرده است.
__________________
نوشتهء: الین سیولینو (Elaine Sciolino ).
ترجمه : امین.ف.
__________________
آقای رفسنجانی، یک روحانی و رئیس جمهور پیشین، اکنون خود را با سخنانش در جایگاهی نوین قرار داده : نقش آفرینی که مجوز ترجمهء اهداف و خواستههای جمهوری ٣٠ سالهء اسلامی را دارد. آقای رفسنجانی، با عنوان خطیب نماز جمعه، از منبرش استفاده کرد تا مهمترین نطق عمر سیاسیاش را بیان کند. آیت الله رفسنجانی، آن عادت محتاطانهء همیشگیاش را کنار گذاشت، تا خواهان آزادی دستگیر شدگان ناآرامیهای اخیر ؛ خواستار آزادی بیان بیشتر مطبوعات و بر طرف کردن کامل <<شک>> مردم، نسبت به نتایج انتخابات اخیر شود. وی همچنین با ادای سخنانش، تلویحاً، آیت الله علی خامنهای را ،به جهت عدم محاسبه خواست مردم در تصمیماتش، به چالش کشید.
در پس کلام او، اعلامیهای نهفته بود، مبنی بر اینکه، چنانچه بخواهیم جمهوری اسلامی به حیات خود ادامه دهد، باید مشروعیت عمومی را بدان باز گردانیم، تصمیمات و اجرائیاتمان در چهارچوب قانون اساسی باشد و قالبی برای حکومت کردن تعیین گردد. آقای رفسنجانی، همچنین برای اثبات مشروعیت خودش، یادآور تاریخ طولانی فعالیت سیاسیاش شد : << چیزی که اکنون شما میشنوید، از زبان کسی است که، لحظه به لحظه با انقلاب، از همان ابتدای مبارزات، همراه بوده>> و اضافه کرد: << من دارم از ۶٠ سال پیش تا کنون را میگویم>>.
او یادآور شد که مرشدش، آیت الله خمینی، پدر معنوی انقلاب ١٩٧٩، خواهان به انجام رسیدن<<خواست مردم>> بوده است و اضافه کرد، در این خصوص، اعتماد مردم در حال حاضر، از بین رفته است.
رفسنجانی، از جانب داران آقای موسوی در دوران تبلیغات انتخاباتی او بود و با این گویش به نظر میآید که بیش از پیش به این رهبر مخالفانِ دولت، نزدیکتر شده باشد. اما از سویی مراقب هم بود که مستقیماً اعلام برنده شدن احمدی نژاد از سوی مقامات رسمی رابه مباحثه و مشاجره نکشاند.
ایشان با بیان خطبههایش، درواقع عبوری داشت از سد مقامات حکومتی، در به سکوت کشاندنش از طُرقی ،چون حملات تهدیدآمیز همه جانبهء شخصی این افراد به او. البته این اجماع در حمله به شخصیت ایشان، در روز شنبه، پس از آنکه اصولگرایان، انتقادات شدیدی از سخنرانیاش کردند، همچنان ادامه یافت.
از نقطه نظری دیگر، او نقشی را که قانوناً رهبری باید میداشت، با بیان این نطق، ایفا کرد.
فرید فرهی، دانش پژوه دانشگاه هاوایی میگوید : << این سخنرانی را درواقع آقای خامنهای باید ایراد میکرد>> و اضافه میکند :<< اساساً این نقش رهبری است که فراتر از هر مجادلهء جناحی قرار گیرد، اما احتمالاً خامنهای موقعیتش را جداً در خطر میبیند و ترس از دست دادن خیلی چیزها را دارد. او از یک جریان مشخص جانب داری کرد؛ اما رفسنجانی، از این دیدگاه، فراتر از او رفتار کرد.>>
به هر جهت این اشتباه خواهد بود اگر فکر کنیم که آقای رفسنجانی، به یک باره، منجی و طرفدار عدالت، حقوق بشر و آزادی شدهاست.
در تابستان سال ٩٩، وقتی که اعتراضات دانشجویی شدیداً توسط دولت سرکوب شد، او در همین مکان که حالا خطبه میخواند، سخنرانی سخت و محکمی به طرفداری از آن حرکت خشونت بار دولت داشت.آن زمان او انگشت اتهام را به سوی <<دشمنان انقلاب>> و <<منابعهای در خارج از کشور>> برای توضیح آن اعتراضات، نشانه رفت.
در اغلب ٨سال ریاست او بر دولت، بسیاری از ایرانیها محکوم به اعدام شدند، از جمله افرادی چون مخالفان سیاسی، پروندهداران مواد مخدر،کمونیستها، کردها، بهاییها و حتی عدهای روحانی.
آقای رفسنجانی از لحاظ سیاسی تا کنون دوبار لطمه خورده و کوچک شده است : یک بار در سال ٢٠٠٠، که رتبهء سیام( و در واقع آخر) را برای مجلس نمایندگی مجلس شورای اسلامی از تهران کسب کرد (( که با شایعاتی مبنی بر دستکاری آرا برای رساندن او به این حد نصاب همراه بود)) و بار دیگر، پنج سال پس از آن، که در رقابت برای تسخیر کرسی ریاست جمهوری، نتیجهءملالت باری بدست آورد.
اما آقای رفسنجانی، درست برعکس بسیاری از شخصیتهای سیاسی، بخصوص برخلاف خیلی از روحانیون، یک سیاستمدار تمام عیار است. او هرگز حاضر به ترک صحنهء مجادلات سیاسی نشدهاست. آن هم در کشوری که به سکوت کشیده شدن سیاستمداری که در رقابتی شکست بخورد، همچون یک اصل قانونی است. او به خوبی میداند که چگونه تغییر گزینه بدهد. در یکی از عکسهای انتخاباتی، در سال ٢٠٠٠، او بدون عمامه به تصویر آمده بودو مطمئناً در آن زمان او احساس کرده بود که لباس روحانیت در بین مردم، آنچنان خریداری ندارد.
انتخاب رفتاری بیمهابا، به صورتی علنی، برای آقای رفسنجانی بیخطر نخواهد بود. در میانهء نا آرامیهای اخیر، تعدادی از اعضای خانوادهاش، بازداشت موقت شدند و البته دولت میتواند از ضعفهای احتمالی پرونده او و فعالیتهای اقتصادی خانوادهاش در جهت خنثی کردن نقش حساسش، سود ببرد.
آقای خامنهای، چهار هفته پیش، در مراسم نماز جمعه، نقش خود را با صحه گذاشتن بر پیروزی آقای احمدی نژاد در انتخابات و درخواست او از مردم بر اعتماد به نحوه اجرای انتخابات توسط دولت و همچنین تهدید تظاهر کنندگان به برخورد شدیدتر، در صورت ادامه به اعتراضاتشان، کاملاً بازی کرد.
آقای رفسنجانی سعی بر جلب رضایت هر دو سوی این مناقشه را کرد. آیت الله هاشمی، در این میانه اصرار بر حمایت از طرف <<حق>> را داشت.
ایشان صحبت از روش حکومت پیامبر در مدینه کردند، با تأکیداتی که آن حاکمیت بر شنیدن نظر مردم و برخورد با آنان با احترام و <<محبت اسلامی>> داشته است. او با بحثی واقعگرایانه خواستار آزادی بازداشت شدگان شد و اینگونه بیان کرد :<< ...نگذاریم به خاطر زندانی بودن یک عده، دشمنان، ما را سرزنش و شماتت کنند و به ما بخندند و برای ما نقشه بکشند>>. درحالی که آقای خامنهای در مقایسه مستقیم با این سخنان پیش از این از بابت بدخواهان پیامبر و دشمنان داخلی و خارجی توبیخوار سخن گفته بود. << آشوبگران>>، آنگونه که او تظاهرکنندگان را نامید، << از بدخواهان هستند، باج بگیران و عوامل سرویسهای اطلاعاتی غرب و صهیونیستها>>؛ شاید بتوان گفت سخنان ایشان، بگونهای مضحکانه، از همان جنس حرفهایی بود که ده سال پیش، خود آقای رفسنجانی ادا کرده بود. آقای رفسنجانی، از همان ابتدای انقلاب، همیشه مصلحتگرایی را بر خشکه مذهبی بودن ترجیح داده است.
در سال ١٩٧٩، پس از اشغال سفارتخانهءآمریکا در تهران، وقتی دولت ایران بازگردانی شاه را، شرط آزادسازی ۵٢ کارمند سفارتخانه اعلام کرد. آقای رفسنجانی، نظر بهتری را پیشنهاد کرد: << اگر شاه در این میانه فوت کند، البته کمک میکند به حل مسائل>>، ایشان این حرف را در ضمن مصاحبهاش با خبرنگاری در سال ١٩٨٠ ایراد کرد.(( تنها اندکی پس ازآن اظهار نظر، شاه بدلیل مشکلات عدیدهای که بیماری سرطان برایش به وجود آورده بود، چشم از جهان بست)). در سال ١٩٨۶، پس از آنکه ماجرای فروش اسلحه دولت ریگان به ایران فاش شد، از منبر نماز جمعه استفاده کرد تا این ماجرا را توضیح بدهد. او که در آن زمان ریاست مجلس را بعهده داشت، به عنوان خطیب جمعه بیان کرد: ما برای مقابله با عراق، احتیاج داریم که سلاح تهیه کنیم؛ حتی اگر این به معنای معامله با دشمنمان، آمریکا باشد. بعدها او به عنوان کسی که امام را بر پایان دادن به جنگ هشت ساله، تشویق و راضی کرد، شناخته شد. او در سازندگیهایش، حتی از اینکه مذهب را به کناری بگذارد و دست به ترمیم تخت جمشید بزند، ابایی نداشت و توضیح داد که :<<مردم ایران باید بدانند که ملتی بدون پیشینهءتاریخی نیستند>>.
این بار اما، او هیچ هدف مشخصی را برای کسی معین نکرد. نه آرزو کرد که کاش نتایج انتخابات به گونهای دیگر بود و نه از مردم خواست که با نتایج حاضر کنار آمده، آن را بپذیرند.
شائول بخاش(Shaul Bakhash)، پروفسور کرسی تاریخ خاورمیانهء دانشگاه جورج میسون(George Mason University) ، میگوید:<< او هیچ اشارهای به ابتداییترین مشکلات مخالفان نکرد: اینکه تظاهر کنندگان با خشونت وحشیانهای در خیابانها روبرو میشوند و اینکه تقلب در این انتخابات، کارگردانی شده بود>>.
در کتاب او که به سال ١٩۶٣ دربارهء معجزات نوشته، آقای رفسنجانی، با مباهات میگوید توانسته از گلولهای که بسویش شلیک شده، به دلیل<<سرعت انقلابیاش>> جان سالم بدر برد و اینکه دلش میخواهد <<یاوهگویان را با مشت بزند>>. اگر طبیعت شناور و غیرقابل پیشبینی سیاست ایران را درنظر بگیریم، این احمقانه خواهد بود اگر پیشگویی کنیم که او توانسته امروز معجزهای به بار آورد.
پایان.چیزی از ریشه تغییر کرده... ( ترجمه)
*چیزی از ریشه تغییر کرده، ایرانیها ترسشان ریخته و دولتیها را به سخره میگیرند.*
ظاهراً جامعه به حال عادی خود بازگشته، اما این تنها خطای ظاهر است.
در مسیر شرق به غرب تهران، در ساعات شلوغ صبح، انسان در خطی طولانی از قطار ماشینها زندانی میشود که حرکتی لاکپشت وار دارد. دیروز زنی متکدی خود را به حجم ترافیک زد و بیهوده سعی بر فروش چند لنگ حمام داشت....
____________________________________________
ترجمه متن پست امروز (The Independent ).
ترجمه امین.
نوشته: دادبه گودرزی ( نام مستعار ) .
___________________________________________
..... ما برای چند ثانیه حرکتی کردیم و باز در این گیر و بست میخکوب شدیم؛ درست مانند فلج سیاسی ایران. رانندهء تاکسی در این میانه از بابت سنگینی ترافیک مرتباً غر میزد، سیگاری گیراند و سی دی را در پخش صوت قرار داد. جملات آغازین ترانه نمیتوانست بیش از این گویای حال زمانه باشد : " باز امشب من هوای گریه دارم !".
در ظاهر اینگونه به نظر میآید که همه چیز، پس از سرکوب بزرگترین تظاهرات ایران، پس از سال ۵٧ ، به حال عادی بازگشته. در مسیرم به اداره، سرمقالهء روزنامهها را از کیوسک روزنامه فروشی مرور کردم؛ بله کسب و کار مثل همیشه برقرار است :" محاسبات غلط غرب از اغتشاشات جاری ".
برخی از ما هنوز شبها در حدود ساعت ١٠ به بالکن یا پشتبام خانه میرویم و برای حدود ١٠ دقیقه -فریاد الله- اکبر سر میدهیم. شعاری که در سال ۵٧ کمک کرد شاه سقوط کند.
اما این روزها تنها عدهای این کار را ادامه میدهند و این تأتر شبانه گاهی میتواند تا سرحد مرگ خندهآور باشد.
اول پژواک صدای -الله اکبر- گروهی را از یک پشت بام میشنوید، بعد یکی دیگر از گوشهای دیگر که میگوید - مرگ بر دیکتاتور -. سومی از سمت دیگر فریاد میزند - مرگ بر ضد ولایت فقیه - و چهارمی، که میشود گفت حتماً از طرفداران احمدینژاد نیست، از سمتی دیگر میگوید- مرگ بر پدرت!-.
در این انتخابات بسیاری از ایرانیها برای بار اول رأی دادند؛ چون باور داشتند که واقعاً شانس بزرگی وجود دارد تا از دست محمود احمدینژاد خلاص شوند. مردی که ،سخنانش و رفتارش باعث میشد آنها، احساس کنند تحقیر شدهاند. ولی درصد بالایی از میلیونها انسانی که، پس از انتخابات ِ دزدیده شده به خیابانها آمدند، تنها عصبانیتشان را به رخ احمدینژاد و مأمورین لباس شخصیاش ابراز نمیکردند، بلکه حامل پیامی بسیار خطرناکتر بودند : << جمهوری اسلامی، نمایندهء مشروع مردم ایران نیست>>.
.........
سی سال پیش، قرار بود انقلاب فرصتی به مردم ایران بدهد، تا بتوانند بر علیه سالیان سال استبداد فریاد بزنند. اما در عوض چیزی که نسیبشان شد، سه دهه دیکتاتوری، از طرف عدهای طرفدار ایدئولوژی اصولگرایی اسلامی بود. آن زمان، حتی رهبر انقلاب هم دید روشنی بر این نداشت که با پیاده کردن حکومت مذهبی، در پی چه دست آوردی هستند. ولی آنها میدانستند چه نمیخواهند؛ که آن البته سیستم غرب بود. بدلیل اینکه آزادیهای موجود در آن، بیشک در نهایت منجر به نمایان شدن اساس غیر منطقی نوع حاکمیتشان میشد و درست به همین دلیل از آن زمان تبلیغات همه سویه آغاز شد.
اکنون ٣٠ سال است که صدا و سیما، رسانهء در دست حاکمیت، طرز تفکر ایرانیان را ورز داده و بنمایهء نگرش و برخوردشان با حقایق و اتفاقات شده. از ابتدای صبح تا شامگاهان، به ما گفته میشود که در موازاتی که جمهوری اسلامی، با صلابت به سوی رسیدن به مدینهء فاضله پیش میرود، مابقی دنیا در ورطهء سقوط اخلاقی و اقتصادی است و آمریکا و یارانش فاصله با فروپاشی ندارند. تکرار بیپایان این پیام، کمک کرده تا صبر و تحمل مردم نسبت به اقتدارگرایی ملایان، بیشتر شود. همچنین این بدین معناست که، برای آن ٧٠ % ایرانی، که به تلویزیونهای دنیای خارج از طریق ماهواره دسترسی ندارند، فتنهگریهای ابرقدرتها، به همان اندازه واقعیت دارد که روزگاری، اینتلیجنت سرویس انگلیس، در زمان جنگ سرد، واقعاً فتنهای کرد و باعث به ثمر رسیدن کودتا بر علیه دولت دموکراتیک ایران شد.
اما در حال حاضر اگر رهبران ما خود چیزی نگویند، باید به نوعی نگران باشند. آنها میدانند که پس از اعتراضات ماه گذشته و سرکوبگریهای خشونت بار پس از آن، مردم باید در بحران عمیقی بسر ببرند. آنها این را نیز میدانند که چیزی در بن جامعه عوض شده است؛ چون پیش از این، از ابتدای انقلاب تا کنون، اعتراض و انتقاد از حکومت هرگز بدین عیانی و تلخی ابراز نشده بود. رسانهء دولتی، به عنوان بلندگوی دولت، بخاطر دروغگوییهایش، به صورتی روز افزون تمسخر میشود. ما با ناباوری، درست در اوج اعتراضات خیابانی، شاهد پخش برنامههای آشپزی این رسانه بودیم و حالا هم صف طولانی از افراد گوناگون دارد که با اعترافات کارگردانی شده، برای مردم نمایش بدهد. همان دیروز، یکی از همکارانم، تکهای کاغذ را به آرامی جلویم گذاشت که آماری از عملکرد این رسانه بود. در آن نام ندا آقا سلطان، بانوی جوانی که در تظاهرات خیابانی به ضرب گلوله کشته شد، ٣ بار ذکر شده بود؛ کشتار مسلمانان ایغور چین ٨ بار و خانم مسلمان مصریزادهای که در آلمان به دست یک نژاد پرست افراطی کشته شده بود، ١۴٠ مرتبه !
تا همین اواخر زبانی که همزمان نام رهبر و انتقاد شدید را با هم بیان کرده باشد، تقریباً شنیده نشده بود. اما حالا حتی آیت الله علی خامنهای هم از دایرهء این انتقادات خارج نماند و وقتی میگویم انتقاد منظورم دربین دوستان و آشنایان نیست.
پدر خودم، که مراقب بود هرگز چیز معناداری را در مکالمات تلفنی بیان نکند، حالا بعد از سی سال این احتیاطش را کنار گذاشته. مردمی که امروز جرأت حرف زدن کردهاند، مثل پدر من، نه از اعضای تشکلهای معانداند و نه همهگی از روشنفکران شمال شهرنشین. آنها همانهایی هستند، که از بلعیده شدن دستمزدشان توسط تورم و بیکاری فرزندان تحصیل کردهشان دیگر خسته شدهاند و خونشان از این تبعیض و شکاف باور نکردنی بین آنها و پاسداران رژیم که به تازگی سرخوش، از اضافه حقوقهایشان هستند، به جوش میآید.
چند روز پیش غبار غلیظی، آسمان به ندرت آبی تهران را پوشاند. دوستی ناخودآکاه گفت : خدا این مملکت را نفرین کرده !
آن غبار از آسمان تهران پاک شد، اما تن بیجان سهراب اعرابی، جوان ١٩ سالهء معترض دانشجو، بالاخره توسط مادرش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. او از ٢۵ خرداد ناپدید و برای چندین هفته مفقود بود. اکنون او به قبرستانی آرام گرفت، که هزاران چو او، ٣٠ سال پیش با یک آرزو - دموکراسی- در دل، در آن آرمیدهاند.
آنها که برای ندا عزاداری کردند، برای مراسم چهلمین روز شهادتش، مراسم یادبودی ترتیب میدهند، مگر اینکه این مراسم هم درهم ریخته شود.
اگر بر این سناریو پایان خوشی نوشته شود، میتوان گفت این خونها موجب دستیابی به هدفی باارزش شدهاند؛ اگر نه، آن وقت شاید بشود گفت :" خداوند حقیقتاً این مملکت را نفرین کرده است! "
پایان.