پس از دو سال که عملا هیچ مطلبی در این صفحه ننوشتهام، حالا احساس چندان خوبی ندارم که از نو نویسی را با گلایه از یک شخص معیین شروع کنم. اما از جهتی هم نمیشود از کنار مسئله به آسانی گذشت.
موضوع بر سر نوشتار جدید آقای مسعود بهنود در سایت بیبیسی، به مورخ شنبه 14 ژانویه بر میگردد با سر فصل : " ایرج گرگین، چهرهای از سالهای خوش".
در این مقاله که بهنود به یاد همکار تازه درگذشته خود مینویسد، به ناچار توضیحاتی هم از روزگار نابسامان اول انقلاب و شرحی بر نامرادیهای آقای گرگین میآورد. تا اینجای مسئله هیچ ایرادی هم نیست، اما در همین مقاله میرسیم به این خطوط: "در یکی از گزارشهای به دست آمده و منتشر شده ساواک، تحلیلگران اطلاعاتی با نام بردن از محمود جعفریان معاون سیاسی، پرویز نیکخواه مدیر خبرگزاری جام جم، تورج فرازمند و ایرج گرگین مدیران شبکه ها، و فریدون مکانیک معاون فنی سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران نتیجه گیری کرده بود که این سازمان در تصرف چپهای سابق و مخالفان بالقوه نظام سلطنتی است. حضور رضا قطبی به عنوان یک ملی گرا در زمان خود موج شکن این فشارها بود، اما بعد از سقوط نظام پادشاهی به نظر میرسد پادشاه و جمعی از هوادارانش، آن تحلیل اطلاعاتی را پذیرفتند." و در چند سطر پایینتر برای نشان دادن جو آشفته و اعدامهای بیحساب آن روزها و مظلومیت اعدام شدهگان میآورد: "صدای تیرباران محمود جعفریان و پرویز نیکخواه که در گوش شهر پیچید، گرگین را بی تاب کرده بود. اما ماند تا آشکار شد که امکان پخش نوارهایش هم وجود ندارد. خطر هم در زده بود. در ۴۵ سالگی مجبور شد از آن چه بدان عشق میورزید، از رویاها و آرزوهایش دور شود. تا آن زمان هرگز به معیشت نیندیشیده بود. وقت خروج از وطن یک ورقه داشت که بازرسان انقلابی نوشته بودند که هیچ نکته منفی در کارنامه مدیریت وی نیست، نه مالی نه سیاسی. هیچ شاکی نداشت. اما مگر جعفریان و نیکخواه جز این بودند که دادگاه انقلابی به ریاست شیخ صادق خلخالی، به استناد شایعات و غیبتها و توهم برایشان حکم اعدام صادر کرد."
به نظر میآید در این نوشته هیچ مشکلی نیست به جز آنکه یا آقای بهنود دچار ضعف حافظه شدهاند و یا آقایانی که با ایشان در آن روزها همکار بوده و خاطرات آن روزها را اتفاقا بسیار پیش از این مرقوم کردهاند، ایشان را با دروغی بزرگ متهم میکنند.
در وب نوشتهای از آقای ایرج مصداقی در باره مسعود بهنود، از قول کتاب "یاس و داس" آقای فرج سرکوهی درباره این واقعه این طور میخوانیم :" بهنود در دوران پهلوی وقتی ورق برگشت اولین کسی بود که علیه ولینعمتهای خود اعلام جرم کرد. او که پیشتر جزو تیمی بود که به امیرعباس هویدا مشاورت میداد و از نزدیکان محمود جعفریان و پرویز نیکخواه به شمار میرفت در روزهای سرنوشتساز و حساس سال ۵۷ برای آن که خود را از اتهام سانسور و اعمال اختناق مبرا کند، علیه جعفریان و نیکخواه شکایت کرد. اگر نگاهی به سابقهی این دو بیاندازیم دلیل این کار بهنود و تیزبینی اش در تشخیص مسیر باد مشخص میشود. او این دو را هدف قرار داد، چرا که یکی سابقهی تودهای و دیگری سازمان انقلابی (مائوئیستی) داشت. این دو در رژیم سلطنتی از هر کس دیگری آسیبپذیرتر بودند و حمله به آنها او را بیشتر به مقصود نزدیک میکرد. باید توجه داشت که بهنود حساب همه جای کار را میکند و بیگدار به آب نمیزند. این دو جزو اولین دستههایی بودند که توسط دادگاه انقلاب محاکمه و اعدام شدند."
باید توجه داشت که "یاس و داس" فرج سرکوهی چاپ سال 1381 میباشد؛ یعنی حدودا 9 سال پیش از نوشته آقای بهنود در بیبیسی! این شکایت که آقای بهنود به بدخواهی و توهم بدخواهان نسبتشان میدهد، در کیهان آن سالهای ایران تیتر شده است. مطلبی که ایشان نمیتوانند به راحتی از آن گذشته تنها با اتکا به حافظه ضعیف هموطنان امیدوار به فراموشی آن باشند.
از قول آقای مصداقی در کیهان درباره شکایت آقای بهنود از نامبردگان این گونه آمده:"بهنود در اعلام جرم از این دو نفر به عنوان عوامل به وجود آوردن محیط ارعاب و خفگان در رادیو و تلویزیون و کسانی که باعث آزار و ایذاء نویسندگان و برنامه سازان مردمی این سازمان شدهاند اسم برده است. ... بهنود ضمن اشاره به مقدار زیادی نوار، نوشته و فیلم که در انبارهای رادیو تلویزیون جمع شدهاند و یا به دور ریخته شدهاند و حتا در میان آنها مقدار زیادی مصاحبه و گفتار مقامات مملکتی هم وجود دارد، اظهار داشت: جعفریان در طول این سالها در سه کانال اصلی ارتباط با مردم (حزب رستاخیز به عنوان تنها حزب سیاسی کشور، رادیو تلویزیون ملی و خبرگزاری پارس) ریشه دوانیده بود و این امکان برای او به وجود آمده بود که علاوه بر این که هرچه دلش میخواهد بگوید و از تلویزیون پخش کند حتی اخبار ساختگی و مجعول را از طریق خبرگزاری پارس به عنوان اخبار رسمی کشور پخش کند". ( به عکس بریده روزنامه کیهان در بالا رجوع کنید).
مطلب بر سر این است که ایشان به عنوان یک خبرنگار منتقد قلم میزنند و چنانچه نقاط سیاهی در پرونده کاری خود دارند، یا باید از خود به صورتی مستدل دفاع کنند و یا اگر عمل ایشان خلاف عرف و ناصالح بوده به آن اعتراف مشخص نمایند. چنانچه خون آن دو نفر به قول خود آقای بهنود بیهوده ریخته شده و اتفاقا این خونریزی به دلیل شکایت ایشان بوده، کمترین کاری که از ایشان توقع میرود آن است که پس از اعتراف به اشتباه خود از خانواده آن آقایان پوزش خواسته طلب بخشش کند. به غیر از این تکلیف خوانندگان مطالب ایشان چه خواهد بود؟ غیر از این است که تا آن روز تمامی حرف و سخن ایشان غیر قابل اعتماد خواهد بود؟
پ.ن: در زمان نوشتن مطلب فوق، منابع لازم را در دست نداشتم و به همین دلیل یک مورد را به عمد و برای جلوگیری از پیشداوری غیر مسئولانه از قلم انداختم. اکنون اما، منبع لازم را در اختیار دارم و باید آن مورد را اضافه کنم تا از لحاظ مطالعاتی، متنی مناسبتر در اختیار داشته باشیم.
- آقای بهنود پیش از این نیز در سال 1369، یعنی 12 سال پس از آن شکایت، نام آقایان جعفریان و نیکخواه را در کتاب خود " از سید ضیاء تا بختیار" میآورد. شرح کلمه به کلمه آن چنین است: "محمود جعفریان، پرویز نیکخواه و شجاع الدین شفا، جدا از هم متنی را می نوشتند که می بایست فرمان آتش جنگی باشد که رژیم درصدد بود برپا کند. متنهای تهیه شده آن سه تن را شاه خود ویراستاری کرد. از ترکیب آنها با هم مقاله ای فراهم آمد که می بایست در روزنامه عصر، آن را چاپ کنند." منظور همان مقاله جنجال آفرین "استعمار سرخ وسیاه" است. این مطلب چنان به متصدیان کیهان شریعتمداری شیرین آمده که از آن در مقالهای با عنوان " چرا نام جعفریان به زبانها افتاد" به عنوان سند استفاده میکند؛ البته بعلاوه پردازشهای مخصوص کیهان. مقاله از این جهت خواندنی است. (کیهان، شماره 19281، مورخ 30/10/1387).
-پس نتیجه چنین است:
شکایت از آقایان جعفریان و نیکخواه به ترتیبی که توضیح داده شد، مهرماه 1357.
متهم کردن این آقایان در نوشتن مقاله "استعمار سرخ و سیاه" و وارد کردن این اتهام به ادبیات تاریخ معاصر ایران،سال1369.
ادعای اعدام آقایان جعفریان و نیکخواه بر اساس شایعات، غیبتها و توهم، سال 1390.
شکایت از آقایان جعفریان و نیکخواه به ترتیبی که توضیح داده شد، مهرماه 1357.
متهم کردن این آقایان در نوشتن مقاله "استعمار سرخ و سیاه" و وارد کردن این اتهام به ادبیات تاریخ معاصر ایران،سال1369.
ادعای اعدام آقایان جعفریان و نیکخواه بر اساس شایعات، غیبتها و توهم، سال 1390.
_________
منابع:
-داس و یاس، فرج سرکوهی،1381
-وبلاگ ایرج مصداقی:
http://irajmesdaghi.com/page1.php?id=163
-"از سید ضیاء تا بختیار"، مسعود بهنود، 1369، جاویدان، تهران.
-"از سید ضیاء تا بختیار"، مسعود بهنود، 1369، جاویدان، تهران.
بهنود و معذرت خواهی؟؟ مگه بهنود اشتیاه می کنه؟؟ مکه بهنود معصوم نیست؟؟ چرا باید معذرت بخواد؟؟ مگه از ملکه دستور اومده که معذرت یخواد؟؟ چرا از ایرانی ها معذرت بخوا؟؟ مگه ایرانیه که معذرت بخواد؟؟ مگه خدا اشتباه می کنه؟؟
پاسخحذف...فقط امیدوارم آقای بهنود این چیزهایی که گفتید نباشه و به خاطر خوانندگانش هم که شده پاسخ مناسبی، جایی، وقتی، در این باره منتشر کنه.
پاسخحذف