آنچه را که میشود از مستندات رفتاری حاکمان جمهوری اسلامی به وضوح برداشت کرد، آن است که در خصوص دستیابی به بمب اتمی، حاضرند دنیا و دین خود را به چوب حراج بزنند. اینکه فعالیتهای غنیسازی ایران در فضایی کاملاً مخفیانه انجام میشد تا آنکه توسط عوامل نفوضی سازمان مجاهدین و در جهت تضعیف دولت اسلامی با ارائهء سند در واقع< لو> رفت، خود اولین و بهترین نشانه بر نداشتن برنامهء مسالمت آمیر هستهایست. گرچه در اینجا تأئیدی بر آن عمل مجاهدین نداریم.
اینکه در دولت نهم، با آماده سازی دولت و جابجایی پستها و مسئولیتها به افرادِ بیشتر سپاهی، و حذف موارد قانونی دست و پاگیری که دخالتهای مجلس و یا ارگانهای مردمی را در مراحل اجرایی میطلبید و دولت را به زحمت میانداخت ( مانند برنامه و بودجه) و به طور کل آنچه که پس از کودتای انتخاباتی به وضوح و علناً رونمایی کرد و از آن به حذف جمهوریت نام برده میشود و اهل قلم و تفکر از آن به حکومت اسلامی یاد میکنند، برخوردهایی که پس از انتخابات با مردم شد و میشود را، همه و همه میتوان در همان راستا بررسی کرد.
انفجار اتمی
علت اینکه آمریکا، به جای ایران، دست به حمله همه جانبه به عراق و افغانستان زد را میشود در دو عامل جستجو کرد:
اول: منافع آمریکا در ابقای حکومت ایران است، اما حکومتی کنترل شده- برای هضم این مورد شاید به دستگاه هاضمهء قوی احتیاج داشته باشیم-
دوم: ایران در عرض چند سال گذشته قوی ترین سیستم تدافعی غیر قابل تشخیص جهان را به وجود آورده است: تروریسم اسلامی بین الملل.
(بخش اول را اجباراً باید به خلاصه بررسی کنیم. گرچه اگر میتوانستم از خیر توضیحات آن میگذشتم، چرا که آنچنان در پیچیدگیهای سیاسی گمراهمان میکند که گاهی راه خروج از آن را نخواهیم یافت، اما به دلیل اینکه به آن اشاره شده اجباراً هم باید برایش دلایلی ارائه شود. واقعیت اینکه دوست دارم فرصتی دست بدهد، تا با جمع آوری مستندات کافی، مقاله ای تفصیلی بر آن بنویسم. تا آن روز...)
وجود حکومت ایران، از چندین نظر، به منافع و سیاستهای نوین آمریکا کمکرسانی میکند. به طور خلاصه، بدون وجود ایران و نوع حکومتش برای آمریکا غیر ممکن بود تا بتواند با توسل به مقابله با اسلامگرایی افراطی، حساسترین قوانین مربوط به آزادیهای فردی و اجتماعی کشورش را در جهت کنترل آنان تغییر دهد. نمیتوانست تا به امروز به حمایت بیچون و چرای خود از اسرائیل ادامه دهد.- آن هم در زمانی که به دلیل رشد فن آوری اطلاعات، روشهای غیر انسانی صهیونیسم برای رشد و نمو به تمام جهان نمایانده میشد- نمیتوانست با ترساندن اعراب از تاثیر روند تفکر اسلام ایرانی، چندین میلیون دلار اسلحه را به جهان عرب بفروشد. نمیتوانست سناریوی القاعده را نوشته، نهایتاً دست به حمله مستقیم به خاور میانه زده و کنترل منابع نفتی تقریباً تمامی این منطقه را در دست بگیرد. نمیتوانست در راستای کوتاه کردن دست روسیه، جایگزین و سرپرست کشورهای منطقهء آسیای نوین شود.نمیتوانست در جهت ایجاد بازار فروش بیدقدقه، به جمع آوری دیکتاتورهای منطقه، آن هم چه باسیاست پشت پرده و یا علناً و قهر آمیز، به این سادگی توفیق حاصل کند و صدها مورد دیگر که دراینجا هم به دلایلی که در بالا ذکر کردم و هم عدم تاثیر در موضوعیت این مقوله از شرح آنها معذورم.
نیروهای تازه نفس بسیج
و اما مورد دوم؛
جمهوری اسلامی در ابتدای شکل گیری خود و در راستای آرمانهای انقلاب، مانند هر انقلاب دیگری، یک سری باورهای خام و ایدیولوگهای نهادین داشت که از جملهء آنها بحث صدور انقلاب و انتشار عدل اسلامی در جهان، به خصوص جهان اسلام بودند. بر مبنای همین باور انقلابی بود که نخست و در همان ابتدای کار ایران متوجه برادران دینی در فلسطین شد. گرچه شواهد حاکی است که رابطهء روحانیون ایران با شیعیان لبنان به سالها پیش از انقلاب باز میگردد، اما مداخلهء رسمی ایران از پس از انقلاب شروع و آغازی بر پروسهای شد که بعدها مبدل به اصلیترین سلاح تدافعی لبنان، فلسطین و خصوصاً ایران شد. گرچه ایران در همان ابتدای کار همان تعامل را با افغانستان هم در پیش گرفت، اما به دلیل نفوض چندین کشور دیگر و چند ملیتی بودن فضای افغانستان، هرگز آن توفیقی را که در غرب خاورمیانه بدست آورد، در افغانستان نصیبش نشد. گرچه تجربهء آن بعدها در بسنی و هرزگوین، شاید یکی از عوامل توفیق ایران در آن خطه بود. پس از چندی و به نصیحت آیت الله خمینی، کمک های مالی و بدون نظارت ایران جهت دیگری به خود گرفت. قرار بر این شد که به جای حمایت گروههای موجود، نخبگان آنان را پرورش داده و پس از آمادگی، در سطوح بالای رهبری جایگزینشان کنند. راهکاری که پس از اندکی، باعث کنترل بیچون چرای ایران بر شبکهء مقاومت لبنان و فلسطین شد. نیروهای ایرانی که در این دو کشور خدمت کرده بودند و آنانی که درافغانستان به کمک مجاهدین افغان با شوروی به مقابله برخواسته بودند، با رشد سپاه، وزارت اطلاعات و تجربه اندوزی نهادهای مربوطه روز به روز بر پیچیدگیهای عملیاتی و رفتاریشان افزوده شد، تا جایی که ایدهء پرورش نخبگان در سطحی چنان وسیع دنبال شد که هرگز پیش از آن در جهان سابقه نداشت و پس از چندی شبکه جاسوسی ایران را به قول یک تحلیلگر انگلیسی، در رتبهء چهارم جهان و درست پس از موساد قرار داد. تا اینجای کار هیچ ایرادی ندارد و از لحاظ امنیت ملی باید ستوده هم باشد، اما همچنان که انقلاب اسلامی از آرمانهای نسل اول خود دور و دورتر میشد، در راستای آن، عملکرد این دستگاههای پیچیدهء اطلاعاتیِ جهانی شده هم از آرمان و اصول انقلاب فاصلهء بیشتری میگرفت. چنانچه در رویارویی با مسائل داخلی، چهرهء خشن شده و از دست رفتهء آن با ماجرای قتلهای زنجیرهای نمایان شد، چهرهء خارجیاش را با بمبگذاریهای مکرر در عراق و گوشه کنار جهان میتوان هنوز شناسایی کرد.
برگردیم به اصل موضوع، روش تربیت نیروهای چریکی و کارآمد نظامی، تا آنجا که شخصاً به چند مورد از آن برخورد کردهام و یا در طول این چند سال هر از گاهی در مطلبی خوانده یا در گوشهای از جهان مشخص شده، به این صورت بوده که نیروهای کارآمدی که ترجیحاً در افغانستان یا لبنان حضور داشتهاند را تحت آموزشهای رتبه یک در سطح جهان و با صرف هزینههای زیاد، مبدل به مامورانی درجه یک میکنند که از آنان به عنوان راس هرم نیروهای ترور استفاده میشود. اینان خود به تربیت نیروهای هوشمند خارجی، که یا به ایران آورده شدهاند و یا در کلاس آنان در کشور دیگری شرکت دارند، میپردازند. چرخهء نیروهای ایرانی معمولاً و به جز در موارد خاص در همین محدوده تکرار میشود و اما این نیروهای خارجی تعلیم دیده هستند که مامور رفتن به کشورهای دیگر و تشکیل چرخهء مشابهای هستند. این چرخهها و با حداقل اتصال به یکدیگر، گرچه گاهی هیچ مورد تشابهی در آخر با هم ندارند، اما نهایتاً یک هدف را دنبال میکنند و قابل هدایت هستند. هدایتی که کلید فرمانش در دست عوامل حاکم بر ایران است.
امروزه این دیگر برای غرب مسئلهای ثابت شده است که نباید بیجهت وقت خود را در ارتباط دادن ایران به فلان انفجار یا بمب گذاری در نقطهای از جهان تلف کند. تجربه به آنان ثابت کرده است که حتی پس از دستگیری عوامل این گونه عملیات تروریستی، عامل مثلاً اهل سودان است که مدتی را در زئیر بوده و آنجا با گروهی اسلام گرا که رهبرشان اهل ترکیه است، همکاری میکرده است. آنان به خوبی میدانند که برای ریشه یابی دستور ایران در این عملیات، اگر چند سالی وقت بگذارند و میلیونها دلار خرج کنند، دست آخر هیچ دلیل محکمه پسندی برای زیر سوال بردن ایران به دستشان نمیآید.( شاید ماجرای بمب گذاری و سقوط هواپیمای پن-ام در لاکروبی، مثال خوبی باشد).
تا اینجا به نظر میآید که جمهوری اسلامی با این سلاح غیرقابل تشخیص بتواند آسوده خاطر باشد که موجودیتش از طرف هیچ کشور دیگری به چالش کشیده نخواهد شد، (چنانچه در اواخر دوران دولت بوش و هنگامی که دولتمردان کابینهاش میخواستند از فرصت باقی مانده استفاده کنند و با حمله به ایران، هم این کشور را به زانو در آورند، پروژهء اتمیاش را تا مدتها و شاید برای همیشه عقیم کنند و هم برگ برندهای برای حزب خود در انتخابات پیش رو داشته باشند، تنها چیزی که تمام معادلات آنها را بر هم میزد، ترس از ترور جهان گیری بود که ممکن بود با پرتاب اولین بمبهای آمریکا، مدارس، کلیساها، مراکز خرید و غیرو را در سرتاسر جهان و هر کجا که آمریکا گوشه چشمی بدان داشت، را با انفجارهای گسترده، به صحنهء جنگی خانگی مبدل کند. - برای بررسی نقطه نظر آمریکا در این خصوص و در آن زمان، دهها ویدئو در you-tube موجود است-.
آمریکاییها به یک ٩-١١ دیگر احتیاجی نداشتند و از خیر حمله به ایران نیز گذشتند. )
ولی واقعیت چیز دیگری است. ( در بخش دوم به علل احتیاج ایران به سلاح اتمی و پیامدها و منافع آن میپردازیم و سعی بر پیش بینی رفتاری ایران_آمریکا، پس از اتمی شدن ایران خواهیم کرد)